شاه کلید ازدواج پایدار

شاه کلید ازدواج پایدار

ملاقات باخود!!
در مورد شرایط و لوازم یک ازدواج موفق مطالب بسیاری بیان میشود ونو یسندگان و و روانشناسان و سخنوران و مشاوران هرکدام به بیان ابعادی از این موضوع می پردازند.
گفته میشود که برای یک ازدواج موفق باید شناخت نسبی وتفاهم بین دختر و پسر ها وجود داشته باشد، از نظر فرهنگی خانواده ها زیاد از هم دور نباشند، برای مسائل مادی تدابیری اندیشیده باشند،گذشت و چشم پوشی در زوجین پرورش یافته باشد، و صدها و هزاران گزاره دیگر که هریک از منظری در جستجوی راههای دستیابی به عشقی پایدار و عمیق اند.
هرروزه در سراسر جهان سمینارها، کارگاه ها وجلسات مشاوره فراوانی برگزار میشودتادر آنها مردم یاد بگیرند که چگونه ازدواجی موفق داشته باشند.
اما چرا نتایج آن گونه که باید باشد نیست؟! اشکال کار کجاست که هنوز هم طلاق ، خیانت، همسر آزاری، و کینه ورزی و سردی عواطف در میان بسیاری از خانواده ها دیده میشوند؟
شاید برای پاسخ به این سوالات لازم باشد تا به جای آسیب شناسی ازدواج نا موفق نگاهی موشکافانه به مولفه های یک زناشویی موفق بی اندازیم
در خانواده های شاداب و عاشق بسیاری از موارد وجود دارد که میتواند پاسخی به کنکاش ما باشد، اما میان زن و شوهر های عاشق یک چیز مشترک است که اسمهای متفاوتی به خود می گیرید.
"درک متقابل" که گاهی" تفاهم" نامیده میشود ، گاهی"صمیمیت" جلوه میکند، "دوستی"خوانده میشود، "عشق"نامگذاری میشودویا "همراهی"و"هم پیمانی"نام میگیرد.بسیاری از این کیمیای سعادت را نوعی هم حسی مستمر تلقی میکنند. وبه دنبال راه های خلق این فضای مشترک میگردند، این افراد اشتباه نمی کنند.اما تنها به یک بعد مسئله می نگردند..
"بعد احساسی" آن چیزی که عمدتا مورد غفلت واقع میشود، قوای عقلانی زوجین در مقام انسان و تا ثیر بی مانند قدرت ذهن بر احساسات طرفین است.
در واقع"درک متقابل"و" تفاهم" که پایه های عشقی جاودانند از جنس تعلق اند و تظاهرات آنها حالت حسی به خود میگیرد، در حای که بسیاری از موارد "حس" و"احساس"در این پروسه ها به کلیت آن تعمیم داده میشود .شناخت ا دیگری ممکن نیست مگر فرد به شناخت از خود دست یافته باشد و هرچه این شناخت عمیق تر باشد شانس شناخت دیگری بالا میرود.
در اینجا سعی می کنیم به جای کلمه خود شناسی "ملاقات با خود" استفاده کنیم که گویا تر و برکنار تر از پاره ای قضاوت های عرفی است.
متاسفانه دیده میشود که در فرایند آموزش مهارت های زندگی .و عشق ورزی از این بعد عقلانی غفلت میشود. در حالی که تاکید بر این بعد عقلانی باید در الویت قرار گرفته ،تقویت احساسات مثبت و هدایت آن به سوی
هم حسی های سازنده در مراحل بعدی صورت گیرد.
چگونه ممکن است انسانی که هنوز نمیداند کیست و چه میخواهد بفهمد که ار دیگری چه میخواهد؟!چگونه ممکن است فردی که تکلیف خود را با زندگی اش ندانسته و هر روز به دنبال یک سر گرمی و خود فریبی جدید میگردد، بتواند نیازهای عمیق انسانی دیگر را درک کند یا بر آورده سازد.
" عاشقش بودم اما نمیدانم چرا احساسی به اوندارم!!دوستش داشتم اما اکنون از او بیزارم!! همه چیزهایی که مشاور به من گفت انجام دادم اما باز هم به من خیانت کرد!!و..."
اجازه بدهید با خودمان صادق باشیم رخ دادن جملات بالا دلایل عمیق تری دارد و آنچه که در این موارد توسط مشاوران و مدد کاران بیان میشود در بسیاری از موارد اصل مشکل را حل نمیکند بلکه راههایی به زوجین می آموزند که چگونه خود را با این شرایط تطبیق دهند و این تطبیق به هیچ وجه حاوی یک زندگی ایدال نخواهد بود. انسانی که هنوز با خود ملاقات نکرده و در زنجیره ای از کنش ها و واکنش ها غوطه ور است و"کنش"را به عنوان شرط اساسی "حضور درک نکرده است .
چنین انسانی تنها در پیرامون خویش همراه میشود اما "حضور "ندارد و چنانکه در عشق نیز "حاضر "نیست بلکه به "ناظر" بدل خواهد شد.
انسان کنش مند در یک جای زندگی با خود ملاقات کرده است ،هوشی خداداد،پدر و مادر عمیق و دانش آموخته،مصیبت و رنجی ناگهانی یا خلوت و اندیشه مستمر اورا به میعاد گاهی برده است که سالی ،ماهی، یا حتی لحظه ای خود را از درون خود دیده است .اون وقتی جفت ملاقات کرده خود را می ببیند دیگر درنگ نخواهد کرد آنگاه تمامی مشاوره ها، آموزش ها، انگیزش های جهان، ترنم.رقص جاودانه و عاشقانه او را کامل خواهند کرد.آنگاه همه تکنیک ها کار گشا خواهند بود و درونی خواهد شد. دختر و پسری که خودرا ملاقات کرده باشند خیلی زود همدیگر رو پیدا میکنند و بسیار عمیق همدیگر رو می شناسند .گویی که سالهاست در انتظار یکدیگرند
البته این حس عمیق را نباید با فوران احساسات سطحی افراد اشتباه گرفت که هنوز به ملاقات با خویش نایل نشده اند
بنابراین در پیدا کردن جفت آرمانی خود عجله نکنید خود را بیابید تا او را بیابید، به ملاقات با خود بروید تا ملاقاتی جاودانه به سراغتان بیاید

مقاله دیدگاه روانشناسی در مورد خیانت زنان به مردان

مقاله دیدگاه روانشناسی در مورد خیانت زنان به مردان

از قدیم تاکنون، مردم براین باورند که مردها در روابط با جنس مخالف، از عدم تعهد کمتری برخوردارند، در حالی که طبق تحقیقات جدید، زنان نیز به نسبت مردها می توانند دست به خیانت زده و در روابط خود پایبند نباشند! لذا هدف نهایی مطالعات بر این بوده که علت و الگوی اصلی این عدم تعهد را شناسایی و در ادامه به اصلاح و ارائه راهکارهایی برای رفع این مشکل بپردازند. واقعیت این است که برخی زنها در روابط طولانی مدّت و در نهایت رعایت تعهد در تمام سالها، بالاخره دست به خیانت زده و تعهد خود را زیر پا می گذارند. البته که مردها نیز به همان میزان ممکن است بعد از داشتن یک رابطه طولانی با یک نفر، دست به خیانت بزنند. در عین حال، هیچ یک از طرفین، در نهایت لجبازی، حاضر به قبول بی وفایی و خیانت خود نیستند! با این تفاوت که روش خیانت و علل آن در این دو جنس مخالف، کاملاً دو رویه متفاوت است.

مردها در عین تعهد به نفر خود، در صورت مجذوب شدن، چه از نظر عاطفی یا جنسی با نفر دیگر، تعهد خود را زیر پا می گذارند، در مقابل، زنها تا زمانی که از طرف مرد خود کاملاً از همه نظر تأمین شوند، بر تعهد خود پایبند می مانند. امّا به محض ایجاد و ادامه ی خللی در درک و تأمین عواطف، روابط جنسی، مالی و ... از جانب مرد، با شروع مشکلات بین آن دو، زن نیز بسوی خیانت و بیراهه کشیده می شود. بیشتر زنها براحتی نمی توانند دست به خیانت جنسی و ایجاد رابطه نزدیک با مردی دیگر بزنند، چرا که برخلاف مردها، ایجاد یک رابطه ی جدید سکس از جانب زن، کاملاً در حالت رفتار و ابراز عاطفه خود نسب به مرد قبلی، نمایان است. از نظر خانم ها: "اگر مردها یاد بگیرند نسبت به نفر خود، از نظر عاطفی، جنسی، مالی و ... پایبند باشند، دلیلی ندارد که زن دست به خیانت بزند، البته در مقابل خیلی زنها، شاید بتوانند حتّی با عدم وجود عشق واقعی بین خود و همسرش، با عدم خلل در تأمین مرد خود در همه زمینه ها، باز هم به وی (خانه داری، شستشو، پخت و پز و ...)سرویس بدهد، این درحالیست که همزمان مرد، با کسی دیگر نیز مخفیانه در ارتباط است!)"

یکی دیگر از دلایل عدم خیانت زن و ایجاد رابطه سکس با مرد دیگر، دیدگاه بد و برچسب های توهین آمیزیست که اجتماع نسبت به زنها دارند، چرا که در این صورت به وی به دیدگاه زنی هوس ران، فاحشه و ... نگاه می کنند. در حالیکه در صورت خیانت یک مرد به زن خود، جامعه نهایتاً یک برچسب "خیانت کار" به وی می زند! شاید هم به دید آدمی بی ارزش و کسی که با عواطف یک زن بازی می کند نگاه کنند، متأسفانه این دید و این فرهنگ از دیر زمان برای مردها مزیّتی غیر منصفانه بوده که با سیر زمان این افکار باز هم تغییر نکرده است. به قولی: "از قدیم الایام، اجتماع با وضع قوانینی غلط و ناعادلانه نسبت به مجازات و دیدگاه ها در مورد خیانت مرد به زن، با ارائه آزادی هایی غیر مستقیم و افراطی برای مردها، همواره آنها را در خیانت و عدم وفاداری در روابط خود، جسور تر کرده است. "

یکی دیگر از دلایل عدم خیانت کمتر از جانب یک زن این است که، زنها در روابط بیشتر به دنبال تأمین نیازهای عاطفی هستند. هر زنی با شروع رابطه ای متعهدانه با یک مرد، در روابط زناشویی و جنسی، تمام ارگانهای جسمی وی تا مدّتها تحت تأثیر این رابطه ی سکس، رشد کرده و خو گرفته است و ناخودآگاه نمی خواهد با خیانت، به تمامی این آرامش درونی و جسمی خود پایان داده یا خللی ایجاد کند. حسّ زن را با بدبینی اشتباه نگیرید، چرا که این حسّ هیچ گاه به وی دروغ نمی گوید، در صورت خیانت یک مرد و ایجاد روابط متعدد و همبستر شدن با زنهای دیگر، مطمئناً وی به دلیل عدم تأمین نیازهای عاطفی به شدّت قبل، متوجّه روابط آن مرد با دیگران می شود.

از دیدگاه روانشناسی، تصوّر زنها همیشه این بوده است که در صورت خیانت و ایجاد رابطه جنسی با فردی دیگر، تمام معنویات، اعتبار، اصالت وی به عنوان یک "دختر شایسته" از بین می رود. معمولاً زنهایی که با آرایش های زننده و لباسی عجیب، در اجتماع حاضر می شوند، با رفتار های ناپسند و جذب مردها، خطری برای زنهای متعهد محسوب می شوند. ولی خوب، یک مرد همیشه زنی را برای زندگی انتخاب میکند که نسبت به همسر و زندگی خود وفادار باشد، چرا که از نظر زناشویی، برای هر مردی غیرقابل تصور است که بچه ی زاده از همسرش حاصل رابطه خود با همسرش نباشد! علاوه بر این، مردها باید بدانند که از نظر عاطفی و روحی، یک زن همیشه از ترس خیانت مردها و قربانی نشدن، به روابط زناشویی خود پایبند و همواره با تمام قوای به تداوم و تأمین همسر خود اهمیت می دهند. در مقابل اگر مرد نیز به عدم بروز خیانت از جانب زن خود اهمیت دهد، و به تعهد خود پایبند باشد، ناخودآگاه موجب ایجاد رابطه ای عاشقانه و سالم در زندگی مشترکشان می شوند. در این حالت، حتّی مرد با این طرز فکر، همان قدر که به تداوم زندگی خود بها می دهد، با دیدن مردی دیگر که قصد فریب زنی را دارد، به سرزنش و کنترل وی می پردازند. مردی که به وفاداری و تعهد زن خود ایمان داشته باشد و از این نظر، خیالش آسوده باشد، از لحاظ عاطفی و روحی، دست به خیانت و ارتباط با زنی دیگر نخواهد زد.

در اینجا به دلایل کشیده شدن یک زن به راه خیانت می پردازیم:

1- از نظر مالی به اندازه کافی تأمین نشود.

2- به دلایلی چون، عدم همصحبتی و وقت گذاشتن همسرش برای وی، نیازهای عاطفی خود را از دید مردش نادیده انگارد.

3- روابط همسرش با وی صمیمی نباشد.

4- از نظر زناشویی و سکس، ارضا نشود.

5- تنهایی مطلق و حس بیکسی در منزل.

6- عدم بروز احساسات مرد نسبت به مزیت های همسرش، مثل، زیبایی، تغییرات ظاهری و .. ، در این حال زن احساس بی ارزشی می کند.

7- در صورت اعتیاد مرد به الکل یا اعمال خشونت و بددهنی.

8- در صورت اطمینان از خیانت مرد.

9- عدم درک عواطف و آرزوهای زن.

10- در صورتی که مرد، همسر خود را خانه نشین یا از شرکت در جمع منع نماید.

11- اعتیاد یا قمار و ....

12- نقض عضو یا اختلال در ارتباط جنسی یا دیگر اعضاء بدن.


البته طبق آمار، زنها به سه دلیل عمده دست به خیانت می زنند، در غیر اینصورت مطمئناً به تعهد خود پایبندند. اوّل، نارضایتی یا عدم احساس خوشبختی در زندگی اوّل که ناشی از کمبود یا وجود عوامل فوق می باشد، در این صورت نیازهای خود را در مرد دیگر جستجو می کند. دوّم، دیدگاه اشتباه اجتماع نسبت به زنانی که قدرت جنسی و شهوت زیادی دارند، در نتیجه وی مجبور است در روابط خود با همسرش این حس را کنترل کند که مبادا مورد اتهام واقع شود و همواره جلوه ی اجتماعی خوبی را در نظر همسرش داشته باشد، این کنترل شهوت به وی فشارهای روحی و جسمی وارد می کند. سوّم، برخی زنها همواره بر این باورند که یک رابطه بالاخره به پایان می رسد، بنابراین با ایجاد روابط جنسی و خیانت با کس دیگر (در حین یک رابطه متعهدانه)، سعی می کنند قبل از پایان یافتن رابطه خود با نفر اصلی و ضربه عاطفی خوردن، جایگزینی پیدا کنند.

مقاله همسری که مورد آزار جنسی قرار گرفته یا به آزار جنسی دست میزند

مقاله همسری که مورد آزار جنسی قرار گرفته یا به آزار جنسی دست میزند

این مقاله، پشت درهای بسته می رویم و واقعیت دردناک آزار جنسی را نمایان می کنیم.

مطلب را با یک مثال شروع می کنیم:

شرح زندگی یک مراجعه کننده به یک روانپزشک

" من و خانمم 15 سال است که با هم ازدواج کرده ایم و زندگی نسبتاً خوبی داشته ایم. اون یه زن خوب و یه مادر خوبه اما مشکلی در زندگی ما وجود دارد که هرگز نتوانسته ایم حلش کنیم. زن من تقریباً هیچ علاقه ای به سکس نداره. در واقع او در مقابل هر میل جنسی ای که نشون می دم مقاومت می کنه. اون می گه که از داشتن رابطه ی جنسی احساس راحتی نمی کنه . اون اجازه نمی ده بهش دست بزنم . آیا این یک عادته؟"

برای دکتر واضح بود که شوهر این خانم عمیقاً رنجیده است. وی با پرسش بعدی به قلب مسئله زده و می پرسد: "آیا او در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته؟" مرد جواب می دهد: "بله. چندین سال پیش. اون اینو به من گفت و با مشورت روحانیون، دعا خواندیم و من فکر می کنم که اون کسی که این کار را با وی کرده را بخشید. بعد از اون دیگه زیاد درباره اش حرف نزدیم". آن مرد و همسرش، از بقایای دردناک بدرفتاری و آزار جنسی کودکان رنج می بردند. متأسفانه هزاران زوج در سرتاسر جهان همین مشکل را دارند. کودکانی که مورد آزار جنسی قرار می گیرند، سرانجام روزی بزرگ می شوند. بسیاری از آنها ازدواج می کنند و در می یابند که زمان، زخم های آنان را التیام نبخشیده است.

دو واقعیت دردناک

1- درد زندگی با همسری که در کودکی مورد آزار جنسی قرار گرفته.

2- درد این کشف که همسرتان در آینده ممکن است کودکانتان را مورد آزار جنسی قرار دهد.

اغلب اوقات یأس و نومیدی بر فرد غالب می شود. حس رابطه با جنس مخالف، امری طبیعیست و وقتی در کودکی مخدوش و منحرف شود، نظام های ریشه ای روابط ما در بزرگسالی را مسموم می کند.

آیا "زیستن با واقعیت"، می تواند کلاف های به هم پیچیده هویت جنسی ما را از هم باز کند و به ما کمک کند تا در زندگی زناشویی به نزدیکی و صمیمت با همسر دست یابیم؟ من معتقدم که پاسخ این پرسش مثبت است، امّا این روندی است که زمان، صبر و اغلب اوقات کمک یک مشاور حرفه ای را می طلبد. زیستن با واقعیت با این تأکید آغاز می شود که آزار جنسی به لحاظ اخلاقی نادرست است و آثار عاطفی و جسمانی ویران کننده ای بر کسی دارد که مورد آزار واقع شده است. منظور من از آزار جنسی هر نوع فعالیت جنسی، کلامی یا جسمی است که بر خلاف میل و رضایت فرد دیگر به او تحمیل شود، به طوری که از وی به عنوان وسیله ای جهت رفع نیازهای جنسی دیگری استفاده شود. چنانچه چنین عملی بارها در مورد یک کودک صورت بگیرد باعث بروز یک رشته واکنش های عاطفی و جسمی می شود که تأثیر زیان باری بر فرآیند بلوغ جنسی عادی کودک خواهد شد.

این تحریف جنسیت، کودک را تا دوران بلوغ و بزرگسالی تعقیب می کند و اغلب اوقات در روابط زناشویی او مشکلاتی به وجود می آورد. این قربانیان اغلب اوقات از روابط جنسی سالم با همسر را بی نهایت دشوار می یابند. بسیاری از آنها آکنده از احساس شرم، گناه، ترس، خشم، و اغلب اوقات نفرت از سکس هستند. این عواطف عمیق اغلب با ناتوانی از لذت بردن از بوسه، تماس جنسی همراهند و گاه موجب انزجار از نگاه کردن به بدن عریان انسان، از جمله بدن خود شخص نیز می شوند. شخص دوست ندارد چنین عواطف منفی نسبت به مسائل جنسی داشته باشد اما تغییر احساساتش را غیر ممکن می داند. بنابراین، وی با مانعی بی نهایت جدّی برای نزدیکی در ازدواج مواجه است.

عواقب آزار جنسی:

احساسات این فرد در مورد سکس مغشوش است

اغلب اوقات اذیت و آزار جنسی دوران کودکی از سوی شخص کاملاً مخفی نگاه داشته می شود. در واقع، زن یا شوهر فردی که مورد آزار جنسی قرار گرفته، به هیچ عنوان تصور همچین چیزی را نمی کند. این قربانیان همواره افسرده هستند و رنج می برند و در نتیجه نه تنها از سکس، بلکه از خود زندگی هم کناره گیری می کنند. آنها در بزرگسالی احساس مبهمی در مورد سکس دارند. گاهی حس می کنند که تنها راه کسب محبت این است که از نظر جنسی فعال باشند. اما در سایر اوقات از سکس رو بر می گردانند و نمی خواهند هیچ کاری با آن داشته باشند. در زندگی زناشویی، این گیجی وابهام می تواند بسیار ناراحت کننده باشد. چنین فردی یک روز حرف هایی می زند که همسرش فکر می کند او می خواهد رابطه ی جنسی داشته باشد. او حتی ممکن است بسیار سکسی باشد و در حرکات اولیه آن را نشان دهد، اما وقتی همسرش به وی نزدیک شود، مثل سنگ می شود. آنها با احساس گناه سالها را سر کرده اند، در حالی که این اتفاق تقصیر آنها نبوده و تنها چیزی که برای وی باقی مانده، عواطف مغشوش و عقاید کذب است. ناخودآگاه به طرد آدمها می پردازد و تحت اسارت این حالات، سلامت جسم و روح خود را به خطر می اندازد.

معرفی دنیای اسرارآمیز عقده های روانی

معرفی دنیای اسرارآمیز عقده های روانی

هنگام سفر به دالا ن هزار توی «ماهیت آدمی» هیجان انگیزترین زمان، لحظه های مواجهه با عقده های درونی انسان است. لحظه هایی که بارقه های امید و نومیدی نسبت به مقام آدمی توامان درخشش می کنند. در این لحظه هاست که گیج و منگ به قضاوت کوچکی یا برعکس عظمت و پیچیدگی مفهوم شگرف «انسان» می نشینیم. سرزمین عقده های درونی که ترجمان تنهایی ها و دغدغه ها و التهاب ها و نگرانی ها و مخفی کاری های همه ماست، قلمرو نابی است برای شناخت ماهیت پیچیده انسان.

● تعریف عقده روانی

عقده ها (complex) موضوعات عجیبی که در اعماق وجود انسان قرار گرفته باشند تلقی نمی شوند بلکه مجموعه های رفتاری پیوسته حاضری هستند; همانند استعداد موسیقی یا بهتر بگوئیم زبان خارجی آشنایی که در ما وجود دارند و ما جز در یک موقعیت خاص از آنها استفاده نمی کنیم. به بیان ساده تر عقده ها بخش های رفتاری ای هستند که به صورت تکه تکه به حیات خود ادامه می دهند و در «من» آدمی ادغام نشده اند و به صورت گستره پررنگی از «علا یق» خود را نشان می دهند. ذوق عامه این واژه را در معنایی نسبتا خاص به کار می برد و آن به معنی «وجود مانع در جریان طبیعی یا عادی یک فعالیت» یا «ناراحتی روحی یا امتناع از رفتار سازگار عادی» است. ولی این برداشت عمومی از واژه عقده نسبتا اشتباه است چرا که در نوشته های اکثر نظریه پردازان بزرگ، عقده لزوما رفتار نابهنجار نیست. برای مثال بودن (Boubouin) روانکاو سوئیسی می نویسد: «این عقده ها نیستند که نابهنجار و مرضی هستند بلکه برخی از دگرگونی ها یا تورم آنهاست که بیمارگونه تلقی می شود». وی به متمایز کردن عقده های عادی می پردازد و درباره آنها می گوید «اینها ارکان روح» هستند.
از نظر وی عقده های عادی همان تمایلا ت و گره های علا یقی هستند که در وجود کلیه انسان های روی زمین وجود دارند و تقریبا ۳ دسته هستند:
الف) علا قه به شی» (که با رفتارهای مربوط به آن شی» خاص مشخص می شوند مثل وصول، تماشا کردن، شناختن، تملک، احتراز کردن، خراب کردن و مانند آن).
ب) علا قه به «من» و اعتبار آن (از راه مقایسه خود با دیگری، اثبات وجود خود، حق خواهی، شناساندن خود و شناختن خویش و…).
ج) علا یق شخصی ویژه (نظیر یک سری رفتارهای خاص و کنش – واکنش ها).
عقده های عادی یا طبیعی ممکن است به صورت حالا ت مرضی در آیند برای مثال «کنجکاوی» یک انگیزه طبیعی است و طی آن لذت دیدن و دانستن دنبال می شود. در میان کنجکاوی ها، کنجکاوی درباره جنس مخالف امری طبیعی است. ولی ممکن است با فردی مواجه شویم که در این راه با ممانعت ها و تنبیه هایی روبه رو شده است که هم آتش کنجکاوی او را تیزتر کرده اند و هم در وی احساس گناه پدیده آورده اند. لذا در او «عقده ای» پیدا می شود که مربوط به علا قه ای شدید و احاطه گر برای شناخت و برملا ساختن اسرار و رموز به طور کلی و مطالب مربوط به جنسیت به طور اخص است. لذا چنین فردی تمایل به رفتارهای اغواگرایانه و نمایشی پیدا می کند وانگهی به نحو مقاومت ناپذیری مجذوب اسرار و رموز است و «محرم» انجمن های مخفی شدن را در سر می پروراند… بنابراین عقده ای در وی شکل می گیرد که بودون آن را عقده خودنمایی لقب داده است. بنابراین عقده یک گرایش عادی است ولی در اثر احاطه مفرطی که بر مجموعه روان و رفتار پیدا می کند، به صورت مرضی در می آید و انعطاف «من» انسان را از بین می برد و آزادی آدمی را محدود می کند. این جاست که یونگ معتقد می شود «هنگامی که عقده ای بر ما حکومت می کند ما دیگر خودمان نیستیم… یک عقده فعال گاهی ما را در یک حالت عدم آزادی غوطه ور می سازد…».

سرد مزاجی در خانمها

مقاله سرد مزاجی در خانمها (Orgasm Dysfunction) چیست و درمان آن چگونه است؟

سرد مزاجی در خانمها (Orgasm Dysfunction):


ناتوانی خانمها در رسیدن به ارگاسمORGASM (اوج لذت جنسی) ORGASMIC DYSFUNCTION نامیده می شود که ممکن است به صورت تأخیر یا فقدان مستمر ارگاسم باشد.البته ارگاسم همیشه در زن و مرد یکسان نیست.

سردی مزاج به زنانی اطلاق میشود که تمایل و هوس جنسی کم داشته و یا اصلا نداشته و از آن بهرمند نمی گردند . حدود ۱۰% از این زنان دچار مشکل در سیستم هورمونی و یا پاتولوژی اعضاء جنسی می باشند. و مشکل در ۹۰% دیگر این زنان به مسائل عاطفی مربوط می شود.

باید توجه داشت مدت زمـانـی کافی که زن برای عکس العمل جنسی لازم دارد خیلی طولانی تر است تا مرد، زیرا هم زمان بیشتری لازم است تا تحریک شود و هم زمان بیشتری طول خواهد کشید تا به اوج لذت جنسی برسد.
اگر مرد روابط جـنـسـی را فقط وسیله ای برای ارضای امیال بیولوژیکی خود تصور کرده ، قبل از نزدیکی برای تحریک هـمـسـر خـود کوشش نکند یا نتواند برای مدتی نعوظ خود را نگاه دارد و زود به اوج لذت جنسی برسد، زن ممکن است کاملا تحریک نشده و قبل از اتمام عمل نزدیکی به اوج لذت جنسی نرسیده باشد . در چنین صورتی عمل مقاربت می تواند برای زن دردناک باشد و تجربه بد از رابطه جنسی در ذهن او باقی بماند.

کامروا نشدن از همبستری :

اکثر مردان متاهل ، باور ندارند که از آیین همبستری اطلاعات ناقصی دارند.
بر اساس اظهارات بانوان معلوم شده که سبب سرد مزاجی نیمی از آنان همین عامل کامروا نشدن از همبستری است .
آنها به موجب نا آشنایی همسرانشان با اصول زن داری و برقراری روابط جنسی ، چـه بسا هیچ مفهومی از این روابط در ذهن نداشته باشند، بلکه آن را عملی حیوانی ، غیر بهداشتی و مشمئز کننده بدانند که جز اتلاف وقت ثمری ندارد.
خیلی از مواقع اشـکال اصلی به طرف مقابل آنها یعنی به مرد مربوط می شود که باید وظایف خود را درست اجرا کند

گاهی اوقات مرد با آنکه با شیوه های روابط جنسی آشناست بر اثر فشار شهوت یا خودخواهی ، همسر خـود را در کـامـروا شـدن یـاری نـمـی کـند و پیش از ارضای او دست از عمل زناشویی می کشد.
سردی جنسی خصیصه ای نیست که با انسان زاییده شود و تا دم مرگ باقی و برقرار بماند.
فردی کـه احساسات جنسی ندارد ممکن است فقط به این علت باشد که تاکنون با نوع تحریکی که در او عکس العمل به وجود می آورد، مواجه نشده است .

اگـر قدرت جنسی مرد ناکافی یا میل جنسی او کم باشد، اگر انزال زود یا بسرعت واقع شود و مـرد خـود را عـقب بکشد، آن وقت است که در زن تنفر و اکراهی در مقابل روابط جنسی به وجود می آید. یعنی یا تحریک نشده و یا محرومیتهای متوالی بتدریج سبب از بین رفتن احساس لذت و از بـیـن رفـتـن میل جنسی او می شود. در هرحال اگر به طور متوالی او را محروم نگاه دارند پس از مدتی به هیچ وجه لذت نخواهد برد .
شاید همسر مردی بسیار مهربان و زن و فرزند دوست و صمیمی و صـبـور باشد. ولی از نظر عمل زناشویی هیچ توجهی به رضایت زن نداشته باشد و لذت جنسی همسر را نادیده بگیرد.


علل‌ روانی‌ و عاطفی‌ که می توانند در سردمزاجی نقش داشته باشند:

ترس‌ از حاملگی‌
ترس‌ از آسیب‌ رسیدن‌ به‌ جنین‌ در صورت حامله بودن
دردناک بودن رابطه جنسی به دلیل فقدان‌ برانگیختگی‌ جنسی‌ و لغزندگی‌ مجرای‌ تناسلی‌ در اثر کمی‌ ترشحات‌. این‌ حالت‌ در اثر عوامل‌ مختلف‌ مثل‌ تحریک‌ جنسی‌ ناکافی‌، بیزاری‌ از مرد، خستگی‌، یا اضطراب‌ ایجاد می‌شود.
نداشتن‌ تجربه‌ یا اطلاعات‌ جنسی‌
سابقه‌ آسیب‌ جسمی‌ یا ضربه‌ روحی‌ ناشی‌ از روابط‌ جنسی‌
نداشتن‌ موقتی‌ اشتیاق‌ به‌ رابطه‌ جنسی‌

تظاهرات کلینیکی:
اختلال اولیه:که در آن هیچ گاه ارگاسم انجام نشده است(ANORGASM)
اختلال ثانویه:در شرایط خاصی ارگاسم انجام می شود.(وضعیتی)
نوع اکتسابی:تجربه اولیه حداقل برای یکبار وجود دارد.
عوامل ایجاد آن:
عوامل شخصیتی، عوامل وابسته به فیزیولوژی، عوامل فرهنگی، جامعه شناسی و روانشناسی در ارگاسم خانمها تأثیر دارند.
عوامل روانی مثل ترس از حاملگی، افسردگی پس از زایمان، طرد شدن از جانب شریک جنسی، ضربه روحی تازه، ترس از آسیب های واژن، احساس خصومت نسبت به مردها، احساس گناه، از دست دادن کنترل یا رفتار پرخاشگرانه، انتظارات فرهنگی و محدودیت های مربوط به جامعه در اختلالات ارگاسم زنان مؤثرند.
مشخص شده است که مصرف داروهای ضدافسردگیTCA(مثل ایمی پرامین)،MAOI و ANTIPSYCHOTICS (مثل بعضی از فنوتیازین ها)، ضد اضطرابها(مثل بعضی از بنزودیازپین ها) و داروهای ضد فشارخون(مثل متیل دوپا) باعث عدم انجام ارگاسم در زنان می شوند.
آسیب دیسک بین مهره های کمری و ستون فقرات نیز روی ارگاسم زنان تأثیر دارند.

تفکر اشتباه:

بعضی از زنان فکر می کنند که زن باید همیشه خود دار باشد ، و هـیـچ گـاه خود در مسائل زناشویی اقدام به کاری نکند.و هرگاه که همسرش به طرف او آمد رابطه را جنسی را انجام دهد و در هنگام رابطه نیز منفعل باشد و نظاره گر .

بـرخـی از زنان از ترس آنکه از طرف شوهر به شهوترانی متهم شوند از اظهار علاقه به روابط جنسی امتناع می ورزند و ترجیح می دهند برای همیشه هم خود و هم طرف خویش را از این لذت محروم سـازنـد.

زنان باید باور کنند که آنها نیز حق لذت بردن از یک رابطه جنسی سالم با همسر خود را دارند.و باید در این فرآیند مشارکت داشته باشند. و حتی در هنگامی که احساس نیاز می کنند خود شروع کننده باشند .

در روابـط جـنـسی ، زن نباید به هیچ وجه نقش مفعول [عنصر خونسرد و بی میل ] رابازی کند.
هـمـان طـوری که فعالیت مرد در تحریک زن سبب می شود که عکس العمل تحریکی خودش هم افـزوده گـردد بـه هـمـان طریق علاقه و فعالیت زن هم سبب می شود که علاقه و میل شهوانی خودش زیادتر شده ، برای انجام روابط زناشویی آماده گردد.

البته نباید از زن انتظار داشت که پیوسته در ابراز علاقه جنسی آغازگر باشد.
این که زن باید به آمیزش با شوهر علاقه مند باشد بدین معنی است که او پـس از رویکرد مرد به وی از تحریک شدن خویش نهراسد و خود را به رغبت در اختیار وی قرار دهد.

کمرویی و حیا

کـمـرویـی و حـیـا عـامـل دیگر بی توجهی بانوان به مسائل جنسی است .
این عامل در آغاز ممکن اسـت پـدیـده ای طـبیعی و زودگذر باشد ولی هرگاه همراه با عواملی دیگر، در اخلاق زن باقی بماند، برای وی نوعی منش ثانوی ایجاد می کند که او را از همبستری با وجود میل باطنی گریزان می سازد.
در این حال ، ممکن است او از اخلاق خود رنج ببرد ولی نه به علت آن آگاه است و نـه شـیوه درمانش را می داند.
تا آنجا که رفته رفته زندگی سرد و نا شاد را بر دلبری و دلگرمی تـرجیح می دهد و در این راه چندان پیش می رود که گاهی می پندارد نمی تواند رفتاری غیراز این داشته باشد.
اگـر دخـتـری بـا ایـن فکر و عقیده پرورش یابد که ارتباط جنسی ، عملی حیوانی و باعث پستی مـنـزلـت انـسان و رفتاری غیر اخلاقی است و یا به طور دایم به خاطر بیان احساسات و عواطفش مـلامت ونکوهش شود این خیال باطل در ذهن او نقش می بندد که مسائل جنسی اصولا مبتذل و پوچ است .
مسلما این تخیلات پس از ازدواج نیز بسهولت از بین نخواهد رفت .

تجربه بد در گذشته:

گروهی از زنان در گذشته تجربه بسیار بدی از ایجاد رابطه داشته اند که می تواند این مسئله به دست درازی لاس زدن خشونت تجاوز و یا رفتاری از طرف یک فرد باشد که با رضایت ایشان نبوده است این مسئله نیز می تواند در زندگی زناشویی فرد در آینده با عث سرد مزاجی زن شود.


نامناسب بودن شرایط و تاثیر عوامل محیطی :

معمولا در برقراری روابط زناشویی ، مردان در پیگیری خواسته خود بیشتر پافشاری دارند تا زنان .
بعلاوه وجود حیا در بانوان همیشه مانع از آن است که آغازگر این تمنا باشند.
آنها بمراتب بیشتر از مـردان بـه فراهم بودن موقعیت و زمینه ها می اندیشند و ترس از اموری دارند که مردان بندرت بدانها فکرمی کنند.
اگـر زمانی در زن تمایلی به برقراری رابطه زناشویی وجود داشته باشد، و زمینه ها فراهم نباشد، این میل دوام نمی یابد.
گـاهـی هـم ایـن بـی میلی به سبب فراهم نبودن زمینه ها نیست بلکه به خاطر در نظر گرفتن عـواقب بعدی است .
برای مثال هرگاه دسترسی به آب برای انجام نظافت و طهارت ممکن نباشد پیش ازمرد، زن است که از انجام آمیزش خودداری می کند و بدان اشتیاقی نشان نمی دهد.
گـاهـی وجـود صـاحـبخانه یا میهمان و افراد دیگر مشکلاتی فراهم می آورد که برای مرد نادیده انـگـاشـتـن آنـهـا امـری طـبـیـعـی است در حالی که تصور وجود آنان ، برای بانوان ملال انگیز و دلسردکننده است .
مـوقـعـیـتهایی چون سفر، ایام بیماری ، ضعف جسمی ، خستگی و عواملی از این قبیل برای بانوان جدا حایز اهمیت است ، در حالی که برای مردان چنین نیست .

تاثیر دلهره و اضطراب بر میل جنسی :
وجـود دلـهـره (به هر دلیل که باشد) میل جنسی را در زنان بشدت کاهش می دهد و چه بسا این عـامـل درمـردان مانعی برای کاهش میل جنسی نباشد.
در نظر آورید که در خانه ای حمام یا آب گـرم وجـودنداشته و انجام نظافت و طهارت به خبر کردن صاحبخانه نیازمند باشد. در این حال تـمـایـل بـه برقراری آمیزش چندان وجود ندارد.
بعکس هرگاه در اتاق استراحت ، حمام کوچکی وجـود داشـته باشد که بتوان نظافت کرد، طبیعتا اشتیاق به آمیزش (حتی اگر میل قبلی نباشد) ممکن است به وجود آید.

همچنین ترس از بارداری و محیط نامناسب و .. برای زن نا امنی و دلهره به همراه می آورد .

نقش تغذیه در رابطه جنسی :
تغذیه ناکافی از عواملی است که در تحلیل بردن قوای جنسی نقشی بسیار مؤثردارد.
گاهی انسان به چیزی بی میل نیست ولی برای رو کردن بدان و بهره مند شدن از آن در خود توانی نمی بیند.
این در حالی است که اشتیاق به همبستری بدون تغذیه صحیح ( کافی ) میسر نـیست .
اگر تغذیه زن مناسب نباشد انتظار کشش جنسی بیهوده است .

آیا تا کنون با همسر خود در رابطه با ارضاء نشدن خود صحبت کرده اید؟

ازدواج ارتـبـاط بسیار پیچیده ای است که برای نیل به نتیجه مطلوب آن بایدهماهنگی و تطابق در تـمـام شـؤون آن حکمفرما باشد، بخصوص در هم آغوشی .
زنان می توانند با توجه به توانایی درک همسرش او را در رابطه با کاملا ارضاء نشدن خود آگاه سازند .

افزایش زمان معاشقه ابراز احساسات بصورت کلامی در حین رابطه آگاه ساختن همسر در حین نزدیکی از مرحله لذت خود و تعیین زمان دخول می تواند بسیار کمک کننده باشد .

نشانه های ارضاء شدن در زنان:

کـیـفـیـت ارضـای غـریـزه جنسی در زنان تقریبا متفاوت است ، ولی به طور کلی دو امر گویای ارضای جنسی آنان است :

۱٫ به طور طبیعی همان کیفیتی که در حال انزال ، به مرد دست می دهد باید برای زن نیز پیش آید و عـلامـت آن ((احـسـاس مـوجهای پیاپی در سراسر بدن و ضربان و تپش بی اختیار یا انقباض در ناحیه تناسلی )) است . اما نباید فراموش کرد که اوج گیری و تحریک و نیز طغیان و ارضا در زن بـه کـندی صورت می گیرد و خیلی براحتی فرومی نشیند و پس از عمل نیز به سکوت و سکون بیشتری نیازمنداست .
۲٫ تمایل به روابط مجدد همین که زنی به ارتباط زناشویی رغبت نشان دهد گواه آن است که مفهوم لذت زناشویی را لااقل تا حدودی دریافته است ، چنانکه بی میلی چه بسا به سبب آن است که لذت آن را درک نکرده است .

چگونه رابطه جنسی را آغاز کنیم و چگونه ادامه دهیم؟

لذت نبردن از همبستری از عواملی است که زنان را نسبت به برقراری روابـط جنسی دلسرد و چه بسا بیزار می سازد و بر مرد است که پس از آشنایی خود به وظیفه ، او را همراه خویش سازد و نمونه طعمی را که خود می چشد به وی بچشاند.
پـیـوسـتـه بـایـد به یاد داشت که فراهم نبودن زمینه و موقعیت ، از مهمترین عـواملی است که روابط زناشویی را به سردی می کشاند و آن قدر که بر طرف کردن این عوامل در بـهـبود روابط زن و مرد تاءثیر دارد عوامل دیگر مؤثر نیست و تهدید یا نصیحت نیز کارساز نخواهد بـود.
مـطـمئن باشیدکه با فراهم بودن زمینه و نبود عوامل بازدارنده ، هیچ مشکلی فرا روی شما خودنمایی نخواهد کرد.
چگونه باید زن را برای برقراری معاشرت آماده ساخت ؟

بیشتر زنان به سبب سرشت خود دیر تحریک می شوند و نیز دیر به اوج لذت جنسی می رسند.بنابراین آمیزشهای منقطع (با انزال سریع از سوی مرد) برای اغلب آنان رنج آور ودلسرد کننده است .
مرد باید انجام مقدمات آمیزش را تا آنجا ادامه دهد که زن به اوج تحریک جنسی برسد و به همبستری تمایل یابد.
بعلاوه طولانی کردن معاشقه پس از مقاربت ، در صـورتـی کـه بـرای سیراب کردن زن و رضایت جنسی اوباشد، نه تنها اشکال ندارد بلکه ضروری اسـت .
مـقـاربت عجولانه و با انزال سریع امری نکوهیده است .

تمایل روحی در زن وجود دارد اما تا تحریک بدنی صورت نپذیرد در عمل رغبتی از خود نشان نمی دهد و وظیفه شوهر است که وی را در این حال کمک کند و میل جنسی را در نهادش بیدار سازد.
در حـقـیـقت نشان ندادن تمایل نه بدان سبب است که زن اشتیاقی به روابط همسری ندارد بلکه به اقتضای طبیعت خویش (عفت ) که ودیعه الهی است ، علاقه خود را بدین عمل اظهار نمی دارد.
مرحله آمیزش مانند کوهی است که مرد چون دارای قدرت بیشتری است زود به قـلـه کـوه مـی رسد.(یعنی مرد زودتر آماده آمیزش می شود.) در حالی که زن هنوز به اواسط کوه نـرسیده است (زیرا زن دیرتر آماده می شود).
همچنین در پایین آمدن ، مرد یکدفعه پایین می آید و زن پله پله ، و این وظیفه مرد است که دست همسر خود را بگیرد تا با هم بالا و پایین روند و از غریزه جنسی یکدیگربرخوردار شوند .
یک کارشناس امور جنسی می نویسد: بـر خـلاف مـردها که نقاط قابل تحریک جنسی آنها در قسمتهای بخصوص ، محدود می باشد، در زنهااین نقاط منتشر و وسیع است .
در تحت شرایط روحی مخصوص ، لمس هر ناحیه از بدن ممکن اسـت بـه وجـد آورنـده تـحریک جنسی شود …
تحریک این نواحی سبب ظهور و بروز میل جنسی شـدیـدی خـواهـد شـد.
در اوایل ازدواج زنها معمولا نسبت به تحریک عمومی بدن بیشتر حساس هـسـتـنـد تـا به تحریک مستقیم دستگاه تناسلی ، ولی پس از اینکه خجلت و کمرویی طبیعی زن بـتدریج زایل گردیدآن وقت است که تحریک مستقیم برای او لذتبخش تر خواهد بود…
ولی باید دقـت کـرد که این گونه تماسها خیلی به آرامی و با مهارت انجام گیرد.
اینکه بسیاری از مردان در انـجـام اعـمـال زنـاشویی ازهمسر خود اظهار نارضایتی می کنند گاهی بدین علت است که آنها مـعمولا برقراری روابط زناشویی رابه تندی آغاز می نمایند.
در حالی که به طور معمول تحریکهای یکباره سبب مقاومت و نارضایتی دربانوان می شود و آنهارااز همراهی و لذت خواهی دور می سازد.
بـهـتـریـن روش آن اسـت که انجام روابط بسیار آرام و تدریجی آغاز گردد.
آنگاه که مرد تصمیم قـطـعی خود به برقراری روابط زناشویی را از همان آغاز با همسرش در میان گذارد، کمترین بی میلی در زن به مقاومت عجیبی تبدیل می شود که بسانی به انعطاف نمی انجامد. در حالی که اگر ایـن تـصـمـیـم اظـهـار نـشـود و بـا مـهارت و دلجویی ، کار دنبال گرددنتیجه مطلوب تر عاید می شود .
درمان:
در نوع اولیه:

آشنایی بیمار در مورد ساختمان و وظایف بدن خود و نیز کاهش هیجانات، صبر و شکیبایی ضروری می باشد و همچنین چندین جلسه مشاوره و دادن آگاهیهای لازم به بیمار لازم است.
در نوع ثانویه:

آموزشهای لازم به یمار و همسر وی داده می شود.
در نوع اکتسابی:

اگر علت بیماری آسیب به عضوی باشد، آن عضو درمان شده و اگر علت دارویی دارد با مشورت پزشک معالج تغییر دارو داده شود

تقدیم به خودم، با عشق

تقدیم به خودم، با عشق

همه‌مان بارها چنین جملاتی را شنیده‌ایم که «برای تجربه کردن عشق واقعی، باید اول از خودمان شروع کنیم؛ باید اول خودمان را دوست داشته باشیم.» اما در جهانی که بسیاری از عرفا عشق را علت وجودی آن می‌دانند، ما می‌پذیریم و می‌آموزیم که به خانواده، به آشنایان، به خانه‌مان، به شهر و کشورمان، به حیوانات، به طبیعت و به همه چیز عشق بورزیم غیر از خودمان و بالکل یادمان می‌رود که ما هم از جمله اجزای همین عالمیم و سزاوار عشق...


سوءتفاهم نشود؛ عشق به خود با خودخواهی و خودپسندی فرق دارد. عشق به خود یعنی خشنودی از آنچه هستیم، نه اینکه همه چیز را برای خود بخواهیم، آن هم به هزینه دیگران. عشق به خود برای برقراری ارتباط با دیگران ضروری و زمینه‌ساز اعتماد به نفس است. برای داشتن روانی سالم و برای تبدیل شدن به انسانی کامل، باید از عشق به خود شروع کنیم. اینکه بخواهیم خود را کاملا بشناسیم اصلا کار آسانی نیست اما از آن سخت‌تر، یاد گرفتن این مهارت است که چه‌طور خود را دوست داشته باشیم، مخصوصا اگر کودکی سختی را پشت سر گذاشته باشیم اما برای شروع، بد نیست این نکات را به کار ببندید:


دیگران دوستم دارند چون...


شما چه خصوصیات مثبتی دارید که باعث می‌شود دیگران از شما خوش‌شان بیاید؟ جواب دادن به این سوال شاید برای خودتان سخت باشد، پس بد نیست آن را از اطرافیان‌تان بپرسید. از دوست، همسر، برادر، همکار، پزشک معالج و خلاصه هر کسی که شما را از نزدیک می‌شناسد. از آنها بخواهید به چند خصوصیت دوست‌داشتنی در مورد شما اشاره کنند. سپس، این موارد را به دقت یادداشت و فهرستی از آنها تهیه کنید. این اولین قدم است برای اینکه یاد بگیرید چه‌طور خودتان را دوست داشته باشید. اگر به هر دلیلی نمی‌خواهید چنین حرف‌هایی را مستقیم و چهره به چهره بشنوید، می‌توانید از اطرافیان‌تان خواهش کنید تا مواردی را که به ذهن‌شان می‌رسد برایتان روی کاغذ بیاورند یا حتی مثلا روی پیغام‌گیر تلفن‌تان بگذارند.


خلاصه، فهرست که آماده شد، بارها و بارها آن را بخوانید یا بشنوید حتی اگر فکر می‌کنید یک یا چند تا از این موارد نمی‌تواند در شما وجود داشته باشد، به آن دوست یا هم‌خانواده اعتماد کنید و حرفش را بپذیرید. در شرایط بحرانی، وقتی که افکار آزاردهنده مغزتان را اشغال می‌کند، وقتش است که سراغ آن فهرست بروید تا بدانید چه آدم دوست‌داشتنی‌ای هستید.


خودم را دوست دارم چون...


حالا وقت آن است که از خودتان بپرسید: «چه چیزهایی در من هست که خودم از آنها خوشم می‌آید و به آن افتخار می‌کنم؟» به این ترتیب، به زودی فهرستی خواهید داشت از آنچه در وجود خود می‌پسندید. با خودتان صادق باشید. از طرف دیگر، سعی نکنید بی‌خود شکسته‌نفسی کنید. کاری هم به افکار منفی که در لحظه تهیه فهرست در مغزتان ظاهر می‌شود و می‌خواهد توی ذوق‌تان بزند نداشته باشید. سعی کنید آنها را کنار بزنید حتی اگر نمی‌توانید خصوصیات مثبت خود را سراغ بگیرید، سعی کنید خصوصیات مثبت دوستان و اطرافیان‌تان را به خاطر بیاورید. بعد، ببینید آیا مواردی از این فهرست در شما هم هست یا نه.


دفترچه متمایز


حالا که فهرست آماده شد، آنها را در یک دفترچه به‌خصوص یا روی چند کارت یادداشت کنید. این دفترچه باید تا جایی که می‌شود، زیبا و متمایز باشد. چیزی باشد که با اشتیاق به سراغ آن بروید و از دیدنش کیف کنید. حالا هر وقت که افکار منفی به سراغ‌تان آمد و شروع کردید به انتقاد از خودتان، دفترچه زیبای خود را بیرون بیاورید. هر وقت کسی چیزی به شما می‌گوید که افکار منفی را در سرتان به جنب و جوش وادار می‌کند، دفترچه به دادتان خواهد رسید. جدای از این موارد، بد نیست وقت و بی‌وقت، دفترچه خود را بخوانید و فهرست را در ذهن‌تان به جریان بیندازید. شاید اولش احمقانه به نظر برسد اما تداوم این کار اثر فوق‌العاده‌ای دارد. حتما زیاد شنیده‌اید که یک جمله منفی یا تحقیرآمیز که به دفعات خطاب به کودک گفته می‌شود، به مرور زمان در ذهن او نقش می‌بندد و تاثیرش را بالاخره می‌گذارد. پس، حالا وقت آن است که عکس آن رفتار کنید و خطاب به کودک درون خود جملاتی ستایش‌آمیز و در عین حال، واقعی را بگویید تا اثر جادویی‌اش را احساس کنید.


بهانه‌ای برای ستایش روزانه


ما با این ذهنیت بزرگ می‌شویم که ستایش کردن از خود، کاری خودخواهانه و نادرست است اما اشتباه نکنید. اینکه خود را بابت یکی از خصوصیات مثبت خود بستایید، به معنی خودپسندی و غرور نیست. با این کار، شما به ارزش وجودی خود واقف می‌شوید و آن را تکریم می‌کنید. وقتی ما خودمان را دوست داشته باشیم، شادتریم و می‌توانیم این شادی را به دیگران منتقل کنیم. پس هر روز به یکی از خصوصیات مثبت‌تان یا به کار خوبی که امروز کرده‌اید، فکر کنید. کاری که باعث شده شما یا دیگران حس خوبی پیدا کنید. اصلا هم مهم نیست که این کار چه‌قدر کوچک یا چه‌اندازه بزرگ است. بابت این کار خوبی که کرده‌اید، خودتان را تشویق و ستایش کنید. درست همان طور که اگر یک دوست، کاری مشابه را انجام داده بود او را ستایش می‌کردید.

شما به جای دوست‌تان


چشمان خود را ببندید و شخصی را که خیلی دوست دارید و مورد اعتمادتان است در نظر مجسم کنید. شخصی را که مطمئن هستید او نیز شما را دوست دارد. به تمام آن خصوصیاتی که در وجود این دوست تحسین می‌کنید، فکر کنید. ببینید که این کار چه‌طور شما را سرشار از روحیه و نشاط می‌کند. حالا برعکس رفتار کنید. خودتان را به عنوان همان دوست در نظر مجسم کنید و با همان عشق و علاقه به خودتان نگاه کنید. به عشقی که آنها به شما دارند، اعتماد کنید. همان‌طور که یک دوست از روی مهر و رافت به شما نگاه می‌کند، به خودتان نگاه کنید حتی اگر شده این حالت فقط چند ثانیه به طول بینجامد. حالا اجازه بدهید آن عشق در وجودتان جریان پیدا کند، عشقی که شما به عنوان یک رفیق نسبت به خودتان دارید. بگذارید این گرما در شما جاری شود. این حس را به خاطر بسپارید و بعدها هم دوباره به همین شکل آن را در خود بیدار کنید.

جعبه کوچک خوبی‌های من


هر بار که کسی شما را مخاطب قرار می‌دهد و چیزی درباره شما می‌گوید که از شنیدن آن احساس رضایت می‌کنید، آن را بلافاصله یادداشت کنید یا به ذهن بسپارید و در موقعیتی مناسب آن را جایی بنویسید. بد نیست جعبه کوچکی داشته باشید و برای آن اسمی انتخاب کنید. مثلا: «جعبه کوچک خوبی‌های من.» می‌توانید این جعبه را با سلیقه خود تزیین کنید. وقتی به خانه رسیدید، آن یادداشت را در جعبه بگذارید. دایم از این یادداشت‌ها تهیه کنید و داخل جعبه بریزید و هروقت که نیاز به تجدید قوا داشتید، آنها را بخوانید.

به خودتان تسلی بدهید


اگر بابت کاری که کرده‌اید یا حرفی که زده‌اید، از خودتان شاکی هستید و دارید خودتان را ملامت می‌کنید، سعی کنید بفهمید این انتقاد واقعا از کجا ناشی می‌شود. منظور یک پاسخ سطحی نیست بلکه باید ببینید ریشه این انتقاد کجا است. آیا از چیزی می‌ترسید؟ آیا احساس ناامنی می‌کنید؟ آیا واقعا فکر می‌کنید کار اشتباهی مرتکب شده‌اید یا این‌که این صداهای انتقادآمیز دارد از گذشته دور و از کودکی شما بلند می‌شود؟ سعی کنید با کودک درون‌تان که دارد آن‌گونه رفتار می‌کند، ارتباط برقرار کنید و دقیقا گوش کنید و ببینید چه می‌گوید و چه می‌خواهد. آن کودک را در آغوش بگیرید و به او اطمینان خاطر بدهید که او کار بدی نکرده و شما همچنان او را دوست دارید.


عشق از درون شما سرچشمه می‌گیرد


اگر آن طور که باید در دوران کودکی مورد محبت قرار نگرفته‌اید یا خانواده‌ای نامهربان داشته‌اید، چه بسا همچنان در بزرگسالی نیز به دنبال پدر و مادری باشید که نسبت به شما مهر و عطوفت نشان بدهند؛ همان مهر و عطوفتی که در مقام یک کودک از آن محروم مانده‌اید اما این عشق و علاقه‌ای که در کودکی نصیب‌تان نشد، دیگر از طرف والدین متوجه شما نخواهد شد. شاید سخت باشد اما اگر به‌رغم نامهربانی‌ها، تاکنون دوام آورده‌اید و راه خود را در زندگی هموار ساخته‌اید، پس شما قادرید به خودتان به عنوان منبع عشق و عطوفت نگاه کنید و محبتی را که در گذشته از شما دریغ شده، از درون به خودتان برگردانید، با کودک درون خود ارتباط برقرار کنید؛ کودکی که مستحق برخورداری از تمام عشق و عطوفت شما است.

اسلام و تشویق به تنبیه بدنی زنان؟

اسلام و تشویق به تنبیه بدنی زنان؟

«بازخوانی تاریخی آیات 34 و 35 از
سوره نساء»(1)
[موضوعی که در این مقاله با نگاهی متفاوت به بررسی آن پرداخته شده و همانند برخی مسائل اسلامی دیگر، تا کنون بارها عطف توجه محافل فقهی و حقوقی قرار گرفته، از دیرباز مورد بحث و توجه صاحب نظران حوزه فقه و تفسیر بوده است. این توجه و نگاه، طبعا پس از جریان هایی که در حداکثر دو قرن اخیر به هدف حمایت از حقوق زنان در غرب با آن سابقه سیاه تاریخی در این خصوص شکل گرفت و جهان اسلام را نیز تحت تأثیر خویش قرار داد، به این سو نیز جلب شد که آیا می توان برداشت یا برداشت های دیگری را از موضوع تنبیه بدنی زنان که در سوره نساء آمده ارائه کرد که اسلام را از اتهام عدم رعایت حقوق زنان دور سازد؟ دستاورد این پرسش، تا کنون نظریات، تحلیل ها و نقدهای متعددی بوده است که هر یک تلاش کرده است این آیات را سازگار با حقوق زنان و خانواده بشمارد. حتی همان برداشت معروف و مشهور که ظاهر اولیه آیه می رساند. این تلاش ها هر چند در پاسخ به یک پرسش و در بررسی یک موضوع بوده است اما بی تردید دستاوردهای علمی فکری بسیاری داشته است. مقاله ای که پیش رو دارید با نگاهی دیگر و از بعد تاریخی به ارزیابی این موضوع پرداخته و نتیجه ای متفاوت ارائه کرده است. این بررسی از یک سو در فضایی تاریخی و با توجه به شأن نزول دو آیه مورد بحث، به موضوع پرداخته و از سوی دیگر هماهنگ با فضای فکری نویسنده که از پژوهشگران اهل سنت است بر مبنای آنچه به عنوان دستیابی به «مقاصد شریعت» خوانده می شود و در میان عالمان و فقهای بزرگوار شیعه جایگاه چندانی در استنباط ندارد به ارزیابی موضوع پرداخته شده است. و این هر دو، به ویژه مسئله مخاطره آمیز فتح باب «مقاصد شریعت» در تحلیل و ارزیابی محتوای آیات مورد بحث، موضوعی است که طبعا نمی تواند از نگاه و نقد دیگر صاحب نظران دور بماند. نویسنده در ارجاعات و استدلال های خود نیز فقط منابع تفسیری و فقهی و تاریخی عامّه را مورد توجه قرار داده که از یک پژوهشگر اهل سنت امر غریبی نیست. در عین حال نویسنده تأکید کرده است که جریان مدافع حقوق زنان در عصر پیامبر(ص) را ام سلمه همسر پیامبر(ص) رهبری می کرده و جریان ضدّ زن را عمر بن خطاب هدایت و رهبری می کرده است.

این پژوهش به رغم نکات قابل خدشه و تأمل خود، مطالب مفید و قابل توجهی نیز دارد و در مجموع به عنوان یک دیدگاه می تواند مورد توجه صاحب نظران قرار گیرد، هر چند همه نکات و حتی برخی مبانی آن مورد پذیرش نباشد. مراجعه به متون تفسیری و فقهی و روایی شیعی و مقایسه آن با منابع و دیدگاههای عامه برتری دیدگاههای شیعی را نشان خواهد داد و این نیز امر غریبی نیست چرا که آبشخور آن کتاب خدا و سنت پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) است.

«سردبیر»]

در قرآن کریم این آیات در سوره نساء قرار دارد:

«الرِّجَالُ قَوَّ مُونَ عَلَی النِّسَآءِ بِمَا فَضَّلَ اللَّهُ بَعْضَهُمْ عَلَی بَعْضٍ وَ بِمَآ أَنفَقُواْ مِنْ أَمْوَ لِهِمْ فَالصَّــلِحَـتُ قَـنِتَـتٌ حَـفِظَـتٌ لِّلْغَیْبِ بِمَا حَفِظَ اللَّهُ وَالَّـتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَاهجُرُوهُنَّ فِی الْمَضَاجِعِ وَاضْرِبُوهُنَّ فَإِنْ أَطَعْنَکُمْ فَلاَ تَبْغُواْ عَلَیْهِنَّ سَبِیلاً إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیًّا کَبِیرًا * وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقَاقَ بَیْنِهِمَا فَابْعَثُواْ حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهِ ی وَ حَکَمًا مِّنْ أَهْلِهَآ إِن یُرِیدَا إِصْلَـحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَآ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَلِیمًا خَبِیرًا؛

مردان سرپرست زنانند، به دلیل آن که خدا برخی از ایشان را بر برخی برتری داده و [نیز] به دلیل آن که از اموالشان خرج می کنند. پس، زنان درستکار، فرمانبردارند [و] به پاس آنچه خدا [برای آنان] حفظ کرده، اسرار [شوهران خود] را حفظ می کنند. و زنانی را که از نافرمانی آنان بیم دارید [نخست [پندشان دهید و [بعد] در خوابگاهها از ایشان دوری کنید و [اگر تأثیر نکرد [آنان را بزنید ؛ پس اگر از شما اطاعت کردند [دیگر] بر آنها هیچ راهی [برای سرزنش] مجویید، که خدا والای بزرگ است.

و اگر از جدایی میان آن دو [: زن و شوهر] بیم دارید پس داوری از خانواده آن [شوهر] و داوری از خانواده آن [زن] تعیین کنید. اگر سر سازگاری دارند، خدا میان آن دو سازگاری خواهد داد. آری! خدا دانای آگاه است.»


موضوعی که همچنان ناتمام مانده است

آیه 34 از سوره نساء که متن و ترجمه اثر را آوردیم، سبب شده که بارها و بارها بر اسلام خرده گرفته شود که اسلام زن را خوار کرده و جایگاه کانونی اش را پایین تر از مرد قرار داده است. در این زمینه به آیات و احادیث دیگری نیز استناد می شود.(2)

تا قرن های اخیر، این موضوع، مسئله ای نبود، چرا که وضع زنان با تفاوت های کم و زیاد در تمامی فرهنگ ها و تمدن ها همسان بود. امروزه این موضوع، مسئله زمانه شده است به ویژه نسبت به اسلام و خاصه پس از توافق نسبتا کامل درباره حقوق بشر(3) پس از نیمه قرن بیستم . و زنان مسلمان برای تحقق تساوی مرد و زن با قلم های خویش(4) وارد میدان کارزار شدند و امروزه با همه تفاوت های موجود در مناطق مختلف، پیروزی های چشمگیری در راه آزادی خود به دست آورده اند و نیازی به ذکر نمونه ها نیست.

با این همه خطاب دینی هنوز تحول نیافته و مسئله در سطح بنیادی رها مانده است. و روز به روز فاصله میان رفتار عملی و موضع اعتقادی که در محافل دینی و مساجد و حوزه ها القا می گردد، افزایش می یابد. و تا آن زمان که این وضع دوگانه یعنی تاریکی رفتار از یک سو و روشنایی که بر زبان رانده می شود و کمتر در سرزمین های اسلامی تطبیق می شود از سوی دیگر، ادامه یابد، دشوار نیست که پیوسته شاهد بحران هایی باشیم که جامعه ما را می لرزاند و بر خشونت آن قدر بیفزاید که هویت ما را تهدید نماید. و این حقیقتی است که ما را وا داشت تا به معالجه این مسئله به گونه ای رو آوردیم که با پژوهشی شتابان سازگار باشد تا شاید شرایط معالجه اش به صورتی عمیق و فراگیر که مسئله زن را در اسلام به صورت کامل شامل شود، فراهم آید. نقطه شروع این معالجه، فهم مقاصدی نصوص دینی با منظور داشتن تحولات زندگی است.


موضوع اختصاص به اسلام ندارد

نخستین مسئله ای که رویاروی ما قرار دارد این است که مسئله تنبیه بدنی زن اختصاص به اسلام ندارد بلکه مسئله ای عمومی و بشری است و از پدیده های اجتماعی است که بسیار شیوع دارد و محدودیت زمانی و مکانی برنمی دارد و در تمامی جوامع، فرهنگ ها و تمدن ها یا دین های مختلف ریشه دارد.

همچنین این مسئله، چنان که ابتدا به ذهن می رسد، اختصاص به بادیه نشینان و روستائیان ندارد، گرچه در این مناطق بیشتر شایع است، بلکه در پیشرفته ترین جوامع از نظر فرهنگ و ثروت و موقعیت نیز دیده می شود. پس تنبیه بدنی زن پدیده ای است که هیچ جامعه ای از آن خالی نیست خواه جوامع سنتی و خواه جوامع مدرن. تا آن جا که امروزه زنان در جوامع پیشرفته که آن را جامعه آرمانی تصور می کنیم، نیاز به تأسیس «جمعیت زنان کتک خورده» برای دفاع از خود و چاره جویی های مشترک پیدا کرده اند. بلکه مسئله به صفحه تلویزیون کشورهای غربی نیز کشیده شد. تنها در فرانسه دو میلیون زن از شوهران خود کتک خورده اند یعنی 41 جمعیت زنان. این مطلب را کانال دوم تلویزیون فرانسه به تازگی اعلام کرد و شماره تلفن رسمی برای کمک به این زنان در حال ضرورت اعلام داشت. لکن ریشه های عمیق آن انسانی است و از این رو است که در زمره بیماری های اجتماعی و بحران های روانی جای می گیرد. معالجه ای اساسی این پدیده در تمامی سطوح و با همه مظاهرش، نیازمند مشارکت دانشمندانِ مردم شناس، جامعه شناس، روان شناس و دیگران به ویژه مردان حقوق و قانون دارد و قطعا پرداختن بدان از دایره این نوشتار بیرون است. لکن برای فهم درست مسئله باید آن را از تمام ابعاد مورد نظر قرار داد. به ویژه که این مسئله امروزه جایگاه نخستین را در مبحث حقوق بشر یافته به گونه ای که محال است کسی خود را به بی خبری نسبت بدان وادارد.

شایسته است در این جا به «بیانیه مکه» که سومین کنفرانس سران اسلامی در مکه به تاریخ 19 ـ 22 ربیع الاول 1401 و 25 ـ 28 نوامبر 1981 صادر کرد و بر احترام حقوق بشر و همکاری با سازمان های بین المللی تأکید داشت، اشاره کنیم. در این بیانیه چنین آمده است:

«اعتقاد تمامی مسلمانان به آموزه های جاوید، که در آزادی، عدالت، کرامتِ انسان، مبارزه با ستم و تجاوز، تسامح و دوستی و برادری متبلور است، ما را به تلاش برای تثبیت صلح عادلانه، دوستی میان ملت ها، رعایت حقوق بشر، تلاش مستمر برای پشتیبانی از سازمان های بین المللی که بر پایه ارزش های انسانی و همزیستی مسالمت آمیز میان ملت ها شکل گرفته، فرا می خواند.»

دومین نکته ای که باید بدان توجه کرد این است که مشابه آنچه را که در آیه 34 از سوره نساء می بینیم، در ادیان پیش از اسلام نیز می یابیم مانند مطلبی که در نامه «قدیس پولس» بنیانگذار مسیحیت کنونی به چشم می خورد. وی در نامه اش تأکید می کند که رئیس زن، مرد است. و بر زن است که موی خود را بپوشاند و بر زنان است که از همسران خود اطاعت کنند همانگونه که از پروردگار اطاعت می کنند. زیرا شوهر رئیس زن است. چنان که مسیح رئیس کلیسا است. از این رو بر زنان لازم است در همه چیز از شوهران خود اطاعت کنند. چنانکه کلیسا از مسیح اطاعت می کند. و با این سخن آنان را مورد خطاب قرار می دهد:

ای زنان! از شوهران خود به گونه ای شایسته به خاطر خداوند اطاعت کنید. از این عبارت ها روشن می شود اطاعتی که «پولس» می خواهد زنان در برابر شوهر به اجرا گذارند نزدیک به عبادت است و این مبتنی است بر برتری مرد بر زن. کلیسا پیش از جنبش های اصلاح طلبانه و جنبش های فمینیستی در راه آزادی زنان به این برتری تأکید می ورزید و تا انقلاب مدرنیته این برتری امری بدیهی به حساب می آید.

اینک جای پرداختن تفصیلی به این مسئله نیست و غرض اشاره به برخی نقاط مقایسه ای بود که راه را برای دستیابی به قواعدی روشن هموار می سازد و ارتباطی با مسئله اسباب نزول دارد که امروزه به عنوان رعایت شرایط زمان و مکان برای فهم نصوص از آن یاد می شود.


روش فهم نصّ

نکته سوم که باز جنبه روشی دارد این است که آیه 34 از سوره نساء را در فضای تاریخی، مردم شناسانه، اجتماعی و روانی منظور کنیم تا مقصود شارع را از آن به دست آوریم که با روح قرآن کاملاً سازگار باشد.

قرآن برای هر زمان و مکان صلاحیت دارد و معنایش چنین است که خداوند با انسان هر زمان و مکان با خطابی زنده و نو سخن می گوید، یعنی خطاب خداوند همیشه خطاب زمان حاضر است، البته خداوند با موجود خردمند که ضرورتا در بستر تاریخ قرار دارد سخن می گوید. پس خداوند همیشه با انسان حاضر در تاریخ سخن می گوید، تاریخ

یعنی حرکت سازنده و پیشرو که در آن بازگشت به عقب نیست. بنابراین ما خطاب الهی را که همیشه زمانش حاضر است نخواهیم فهمید و آن را در زمان حاضر خود که گذرا و رو به پیش است نخواهیم فهمید مگر آن که آن را نخست در ایام نزول که امری تدریجی و مرتبط با رخدادها بود بفهمیم. چرا که زمان حاضر ایام نزول جایگاهی ممتاز دارد و کلید وارد شدن به زمان حاضر خطاب در هر زمان و مکان است. از این رو ضرورت دارد دریافت کننده خطاب الهی در زمان خودش به این خطاب گوش فرا دهد چنانکه گویا بر او و در زمان و مکان و رخدادهای محیط او فرود آمده است. لیکن نباید آن را از زمان حاضر هنگام نزول جدا سازد. به راستی که زمان حاضر خطاب خداوندِ حی قیّوم و آن که او را چرت و خواب فرا نمی گیرد، حاضر کلی و مطلق است که گذشته، حال و آینده را فرا می گیرد. معنای این سخن آن است که می بایست همیشه خطاب خداوند را در آنچه اراده کرده، که الان نیز آن را اراده می کند، گشوده به سوی آینده بفهمیم.

از این رو تحلیل تاریخی، مردم شناسانه، جامعه شناسانه و روانشناسانه این خطاب و بررسی زبان عربی و آشکار قرآن به روش دانش های زبان شناسی جدید، برای پی بردن به معنا و مقصود شارع، ضروری است؛ چرا که بُعد الهی خطاب در بُعد انسانی آن تنزل پیدا کرده است. البته این تحلیل با تمام گستردگی اش بیش از یک مقدمه روش شناسانه نیست نه این که خود به خود غایت و مقصود باشد. این چنین تحلیلی را هر مؤمنی می پذیرد و بدان اُنس پیدا می کند و برای تعمیق ایمان خویش آن را ضروری می شمارد. اما تحلیل های مردم شناسانه که به عنوان غایت فرض شود و غرض بی نیازی از جنبه الهی این پدیده دینی باشد، مؤمنان آن را نمی پذیرند و از آن سر باز می زنند. و ما از طرفداران این جریان دوم که اینک رو به فراوانی اند می خواهیم که با مردم به صورت شفاف سخن بگویند و مسئله را بر مردم و خویش مشتبه نسازند.

روایت هایی در تفسیر آیه 34 از سوره نساء به ما رسیده که تنبیه بدنی شوهر را تجویز می کند، این روایت ها به نظر یک مورخ و با روش مورخان، اسنادی مورد اعتماد در شکل و محتوا نیست و قطعا تمامی واقعیت را پوشش نمی دهد. بلی اینها فراتر از تعدادی روایت نخواهند بود که در دوران طولانی و پیش از دوره کتابت به صورت شفاهی نقل شده است و مانند تمامی روایات، مشکلات خود را از قبیل افتادگی، نقل به معنا و استنساخ دارد، که مورخ باید با توجّه به اینها بدان بپردازد.

ما بر این باوریم که توجّه به این روایت ها و نصوص با توجّه به این نکات ما را بر فهم مسئله تجویز تنبیه بدنی همسر به صورتی یقینی و از جوانب مختلف آگاه می سازد.

نخستین چیزی که از مطالعه نصوص بدین نحو به دست می آید این است که این روایات مربوط به دوران مکه نیست زیرا در مکه زنان کتک می خوردند و شکایتی هم نداشتند و آن را مضر به کرامت خود و خارج از عرف و شرایط زن قلمداد نمی کردند. چگونه زدن زن زشت تلقی شود در جامعه ای که زنده به گور کردن دختر امری رایج بود؟ فرهنگ آنان و ارزش های اخلاقی آنان مانند فرهنگ و ارزش های اخلاقی ما نبود. آنان دل های سخت و خشن داشتند. روایت شده که عبدالمطلب نذر کرد که یکی از ده پسر خود را برای خدایان قربانی کند و قرعه به نام عبداللّه پدر پیامبر افتاد و می خواست انجام دهد.(5)

جریان زن گرایانه که تنبیه بدنی را زشت می شمرد و در جستجوی برابری دو جنس است، در مدینه به پا خاست و از برخورد دو فرهنگ شکل گرفت.

سوره نساء که این آیه در آن قرار گرفته، مدنی است. ابوالاعلی مودودی پس از بررسی اشارات تاریخی مندرج در این سوره به این نظریه می رسد که آیات این سوره در فاصله آخر سال سوم، تا اوّل سال پنجم هجری و در دورانی سخت از حیات امت اسلامی نازل شد.(6) شکست جنگ احد در 5 شوال سال سوم یعنی 30/3/625م بر این دوران سخت گواه است. بدون شک این آیه برای فرو نشاندن اختلاف و بحرانی که رو به شکل گیری بود فرود آمد. اما پیش از نزول این آیه و در این سه سال گذشته شرایط چگونه بود؟! این مطلب را می توان از لا به لای روایاتی که مفسران در کتب تفسیری خود گرد آورده اند به دست آورد.

البته باید روایت ها را به ترتیب زمانی ترکیب کرد تا بتوان اطراف مسئله را روشن ساخت. تا بفهمیم این آیه برای حل چه مشکله ای فرود آمد و البته کاری غیر قابل انجام نیست. پیامبر[ص] میان مهاجران که تمام آنها قرشی بودند و انصار، پیوند برادری برقرار کرد. خانواده ها به هم پیوند خوردند و ارتباط میان زنان این دو گروه بسیار بالا گرفت. زنان مدینه که شهرنشین بودند از آزادی بیشتری نسبت به زنان مکه برخوردار بودند و این را اسناد تاریخی به ما گزارش می کند. عادت قریش در مکه چنین بود که زن ها را کتک می زدند و مشکله ای هم در میان نبود. اسماء دختر ابوبکر گوید: من چهارمین زن زبیر بن عوام بودم، وقتی بر یکی از ما خشمگین می شد با چوبی که لباس بر آن آویزان می کردند بر او می زد تا چوب می شکست.(7) در این سخن، نشانی از این که رفتار زبیر ناشایست بود، دیده نمی شود. او نیز مانند همه زنان قریشی بدین امر عادت دارد لکن شرایط مدینه به گونه ای دیگر بود. در اسناد موثق آمده است که عمر بن خطاب گفت: ما مهاجران مردمانی بودیم که بر زنان خود غالب بودیم و انصار مردمانی اند که زنانشان بر آنان غالب اند. زنان ما نیز از آنان این روش را فرا گرفتند.(8)


حکم پیامبر[ص] به جلوگیری از زدن

زنان، پیامبر[ص] را حامی خود یافتند. اگر این تعبیر درست باشد رسول خدا طرفدار زنان بود. و شواهد این مطلب بسیار است. پیامبر خواست بر پایه فرهنگ زنان مدینه که زنان قریش نیز بدان متمایل بودند، پدیده تنبیه بدنی از سوی شوهران را، از میان بردارد و می خواست آن را فراگیر سازد و بدان صبغه دینی دهد.

بیهقی از ام کلثوم دختر ابوبکر نقل می کند که مردان از کتک زدن زنان منع شدند(9) و سفیان بن عینیه از زُهری از عبداللّه بن عبداللّه بن عمر از ایاس بن عبداللّه بن ابی ذئاب نقل می کند که پیامبر(ص) فرمود: کنیزان خداوند را کتک نزنید.(10)

چنین برمی آید که این ممنوعیت تنبیه بدنی را مرتفع نساخت. از سوی دیگر چنان که زنان قریش از فرهنگ زنان مدینه تأثیر گرفتند مردان مدینه نیز از مردان قریش و فرهنگ آنها اثر پذیرفتند و با زنان خود تندی می کردند و آنان را کتک می زدند، مسئله ای که برای زنان مدینه بی سابقه بود و بدین جهت به پیامبر شکایت کردند. پیامبر در چنین مواردی که به وی شکایت می شد، دستور قصاص می داد و بر پایه مساوات میان زن و شوهر، روش پیامبر پیش از نزول آیه 34 از سوره نساء چنین بود. و روایت ها اجماع دارند(11) بر این که آخرین زنی که به نفع او پیامبر دستور قصاص داد، حبیبه دختر زید یا خوله دختر محمّد بن مسلمه، همسر سعد بن ربیع بود. سعد از سرشناسان انصار و نمایندگان آنان بود و در جنگ اُحد [پنج شوال سال سوم هجرت برابر 30/3/635م] به شهادت رسید. از اسناد تاریخی چنین برمی آید که وی نزد پیامبر شأن و منزلتی

داشت.(12) لکن این دفعه دستور پیامبر اجرا نشد زیرا پیش از اجرا این آیه فرود آمد. پیامبر دستور داد آنان برگردند و به آنان نزول آیه را خبر داد و فرمود: ما چیزی را اراده کردیم و خدا چیز دیگری اراده کرد و اراده خداوند بهتر است(13) و قصاص را لغو کرد. این تحول و دگرگونی چگونه توجیه می شود؟

روشن است آنچه را پیامبر می خواست و تلاش می کرد در طول سه سال در مدینه تثبیت کند و تا پیش از شکست جنگ احد نیز ادامه داشت، تلاش برای برابری زن و مرد و بازداشتن مردان از کتک زدن زنان بود. چنان که فرهنگ مردم مدینه بود. و در صورت مخالفت دستور قصاص صادر می کرد.

آنچه از اسناد تاریخی برمی آید این است که در مدینه دو حزب وجود داشت. حزب طرفدار حقوق زن [زن گرا] که ام سلمه آن را رهبری می کرد و حزب ضد زنان که عمر بن خطاب آن را اداره می کرد. ام سلمه زنی قریشی است.(14) نام او هند و دختر ابی امیه بن مغیره است. ام سلمه با پسرعمه پیامبر یعنی پسر بَرّة دختر عبدالمطلب ازدواج کرد. شوهر ام سلمه، ابو سلمه بن عبدالاسد بن هلال است که در جنگ بدر و اُحد شرکت و در اُحد زخمی شد و بر اثر همان جراحت ها از دنیا رفت. ام سلمه دو پسر دارد به نام های عمر که با سفارش مادرش به علی[ع [پیوست و سلمه که کنیه مادر به خاطر اوست. همچنین ام سلمه دو دختر دارد به نام های زینب و دره. ام سلمه پس از فوت شوهرش در سال سوم یا چهارم هجری با پیامبر[ص] ازدواج کرد و ام المؤمنین شد. ما بر این باوریم که ام سلمه جنبش حمایت از حقوق زن را پیش از ازدواج با پیامبر[ص] رهبری می کرد و پس از ازدواج با پیامبر نیز این موضع را حفظ کرد. ام سلمه گوید: ای رسول خدا مردان به جنگ می روند و ما جنگ نمی کنیم و مردان دو برابر ما ارث می برند. کاش ما هم مرد بودیم.(15) همچنین فخر رازی در تفسیر خود نقل می کند که زنی نزد پیامبر آمد و گفت خدای مردان و زنان یکی است و تو فرستاده خدا به سوی ما [زنان [و آنان [مردان [هستی. پدر همه ما آدم و مادر همه ما حواست پس چرا خداوند در قرآن از مردان یاد می کند و از ما [زنان[ یاد نمی کند؟(16)

این تکه و بریده های تاریخی که به ما رسیده اهمّیت فراوانی دارد، زیرا بدون تردید آنچه اتفاق افتاده همین ها نبوده است بلکه اینها درختی است که از جنگلی خبر می دهد.

این اسناد با آن که اندک است، از مطالبات زنان و مساوات با مردان در تمامی زمینه ها حتی نبرد، پرده برمی دارد.

دین اسلام یک انقلاب بود و این انقلاب پس از زندگی خشونت بار زنان، آفاق گسترده ای به روی آنان گشود و آنها با شتاب می خواستند به انتهای آن رَسَند. تا این نکته را نفهمیم نمی توانیم آیه 34 از سوره نساء را بفهمیم، آیه ای که می خواهد برتری مردان را بر زنان به شکلی تجویز کند [البته نه تفاوت میان دو جنس را] یعنی توزیع عادلانه امتیازات میان زن و مرد بر پایه اقتضائات عرف و فرهنگ آن زمان.

این نکته را فخر رازی به خوبی دریافته است. آن جا که می گوید: زنان درباره برتری مردان در ارث با پیامبر سخن گفتند، خداوند در این آیه بیان کرد که همانا مردان را بر زنان در ارث برتری داد زیرا مردان قائم بر زنانند و زن و مرد گرچه در بهره وری جنسی از یکدیگر مشترکند، لکن خداوند به مردان دستور داد مهریه زنان را بپردازند و نفقه آنان را بر عهده گیرند، پس زیادتی یک طرف در برابر زیادتی طرف دیگر قرار دارد و گویا برتری در میان نیست.(17)

همه این مطالب نشان می دهد که جنبش های حمایت از زنان که با انقلاب اسلامی شکل گرفت تند و خشن بود. فخر رازی (545 ـ 606ق / 1150 ـ 1210م) از عمر بن خطاب نقل می کند که زنان پس از اختلاط و ارتباطی که در مدینه حاصل شد بر شوهران خود شوریده و نافرمانی کردند،(18) و با این رفتار خود مردانی را که طبیعتی ضد زن داشته، ناراحت کردند. بر حسب ظاهر این حرکت ضد زن را عمر بن خطاب رهبری می کرد و آنچه از طبیعت و خلق و خوی او می دانیم، چنین امری از وی برمی آید. عمر طبیعتی خشن داشت و زنان را بسیار کتک می زد. اشعث بن قیس گوید: میهمان عمر بودم وی زنش را کتک زد و سپس گفت: ای اشعث، سه مطلب را از من یاد گیر که من آنها را از پیامبر[!] آموختم. از مردی مپرس که چرا زنش را کتک زده است.(19) همچنین عمر از ام کلثوم دختر ابی بکر که خردسال بود، خواستگاری کرد و قاصدی نزد عایشه فرستاد. ام کلثوم گفت: مرا به وی نیازی نیست... او در زندگی خشن و نسبت به زنان تند است.(20) ام کلثوم پس از وفات پدرش به دنیا آمد(21) و خواهرش عایشه او را سرپرستی کرد. پس هنگامی که عمر از او خواستگاری کرد حداکثر سنش ده سال بود.

عمر نزد پیامبر سخنگوی کسانی بود که از نهی پیامبر نسبت به تنبیه بدنی زنان خوشنود نبودند، اینها مطالبی است که از نصوص تاریخی به دست می آید.

فخری رازی از عمر بن خطاب حکایت کند ـ دیگران هم این متن را نقل کرده اند(22) ـ که نزد پیامبر آمدم و گفتم زنان بر شوهران خود سرکشی می کنند، آن گاه پیامبر اجازه داد مردان زنان را کتک زدند.(23) بدون تردید این نص اشاره به نزول آیه 34 از سوره نساء دارد.

با این پیش زمینه خواست خداوند بر خواست پیامبر[ص] مقدم شد و پیامبر بر این سخن خود چنین حاشیه زد: آنچه را خداوند اراده کند خیر است. چرا؟


علل تحوّل و نزول آیه 34 نساء

آیا میان خواست خداوند و خواست رسول[ص] تناقضی وجود دارد؟ به سخن دیگر آیا پیامبر در طول سه سال بدون خواست خداوند رفتار کرده است؟ قطعا چنین چیزی عقلاً و شرعا پذیرفته نیست. خداوند به پیامبر اجازه داد که در طول سه سال به سود زن و بر پایه قاعده مساوات رفتار کند. اگر خداوند از این رفتار پیامبر خشنود نبود شرایط را تغییر می داد و یا به گونه ای از پیامبر خرده می گرفت. چنان که در برخی موارد(24) چنین کرده است.(25) با این که خداوند خود در کتابش مردم را به پیامبر ارجاع داده و چنین فرموده است:

«آنچه را فرستاده او به شما داد بگیرید و از آنچه شما را بازداشت، باز ایستید.»

پس چگونه ممکن است پیامبر در رفتار و داوری هایش پیرامون زن بدون رضایت و تأیید خداوند کاری انجام دهد؟

حال اگر رفتار گذشته پیامبر[ص [بر پایه رضا و تأیید خداوند بود سبب نزول آیه 34 از سوره نساء چیست که رفتاری دیگر را تجویز می کند؟ نمی توان این پرسش را پاسخ داد مگر با مطالعه تاریخی و مردم شناسانه نصوصی که بر جای مانده، با آن که اندک است و تمامی واقعیت را پوشش نمی دهد تا از آن، شرایط هنگام نزول آیه استخراج گردد. آنچه از این نصوص به دست می آید این است که وضع جامعه چنان بحرانی بود که به انفجار نزدیک بود. عمر و برخی از بزرگان صحابه از اوضاع و احوال خوشنود نبودند و فرمان پیامبر به قصاص [به هنگام تنبیه بدنی زن [از موقعیت شخصیت های برجسته ای مانند سعد بن ربیع می کاست. بدون تردید خشم و کینه، دل های مردان را پُر کرده بود. کسانی که طبق گزارش نصوص تاریخی، زنانشان بر آنها شوریده و سرکشی می کردند و این سرکشی را به حدِ غیر قابل تحمل رسانده بودند، در فضایی از آزادی که پیش از آنان سابقه نداشت و طبیعتا در چنین مواردی از آزادی سوء استفاده می شود و به مرحله تنش زایی می رسد.

تمام این رُخدادها در شب اُحد اتفاق افتاد، که شبی سخت بر مسلمانان بود. یعنی در وقتی که سخت ترین برهه زمانی از نظر بحران و ترس و خطر پاکسازی کامل مسلمانان به شمار می آید. امت جوان و نوپای اسلامی از همه سو در احاطه دشمنان بود در داخل از طرف یهود و منافقان و در خارج از سوی اهل مکه و هم پیمانان آنها که پس از پیروزی مسلمانان در جنگ بدر [رمضان سال دوم هجری [تصمیم بر ریشه کن ساختن اسلام گرفته بودند.

در چنین شرایطی کنار گذاشتن اختلافات داخلی و اتحاد رزمندگان که تمام آنان از مردان بودند ضرورت داشت. باز هم تأکید می کنیم که این آیه در تاریخ و بر پایه قوانین تاریخی که خداوند خواسته نازل شد. و نزول این آیه، اسباب و زمینه هایی داشت، که باید به دیده درست ابعاد تاریخی، اجتماعی و مردم شناسانه تشریعات قرآنی را شناخت و منظور کرد. تشریعاتی که واقعیت های زندگی را منظور می دارد و می خواهد وحدت و سلامت امت را حفظ کند. در چنین شرایطی آیه 34 و آیه پس از آن نازل شد. و البته سابقه داشته است که وحی الهی در چنین مناسباتی دخالت کند، حتی در زندگی شخصی پیامبر[ص].

پس از گذشت سه سال از تجربه جنبش طرفداری از زن، آشکار می شود که هنوز ذهنیت ها و اندیشه ها در محیط نسبتا آرام و سازگار مدینه آماده قبول برابری کامل زن و مرد نیست و مگر تا امروز چنین فضایی فراهم آمده است؟ حتی در کشورهای پیشرفته؟

از این جا روشن می شود که این تجربه زودتر از زمان خود بوده است پس باید برای حفظ وحدت امت در شرایط سخت و دشوار امتیازاتی به جبهه ضد زنان که بیشتر بر مهاجران تکیه داشت داد. که البته این جبهه با نیروهایی از انصار نیز حمایت می شد چنان که از قضیه سعد بن ربیع با همسرش روشن می گردد. پس آنچه خدا خواست بی تردید بهتر بود. زیرا از یک سو با تأکید بر معامله درست با زنان، اهم بر مهم مقدم شده و از گسست و پاشیدگی امت با توجّه به تهدیدات داخلی و خارجی جلوگیری شده است. و از سوی دیگر واقعیت های زندگی را منظور کرده چرا که تحول همراه با شتاب محال است، زیرا هنوز ظرفیت های فکری فراهم نیامده است. در حقیقت در تمامی این زمینه ها خواست خداوند و خواست پیامبر یکی بود.

پیامبر[ص] با رضایت خداوند جهت گیری و هدف را ترسیم کرد. و خداوند

واقعیت های زمانه و شرایط آن را منظور داشت. و از این جا روشن می گردد که چگونه تنزیل و تشریع از یک سو واقعیت ها را منظور می دارد و از دیگر سو مقاصد و اهداف را بازگو می کنند. بنابراین تجویز تنبیه بدنی زنان تنها کوتاه آمدن به خاطر شرایط دشوار اجتماعی است. استوارترین دلیلی که شرایط هنگام نزول آیه را بازگو می کند اتفاقاتی است که در آن شب افتاد. آن شب برای زنان بسیار سخت و دشوار بود، زنانی که بر شوهران خود سرکشی و نافرمانی کرده بودند. تمام ناراحتی مردان که سالیانی فرو خفته بود یکباره سر باز کرد و زنان را کتک زدند تا خود را تسکین دهند، زنان به گرد خانه پیامبر[ص[ پناه بردند.

گروهی از زنان گرد خانه پیامبر جمع شدند و از شوهران خود شکایت داشتند. پیامبر فرمود: در این شب هفتاد زن گرد خانه

پیامبر گشتند و همه از شوهران خود شکایت داشتند. این مردان نیکان شما نیستند.(26)

قاضی ابوبکر بر این سخن اخیر پیامبر چنین حاشیه زده که پیامبر تنبیه را تجویز کرد و به ترک آن دعوت نمود.(27) یعنی مقاصد شریعت ترک آن را اقتضا می کند.


تأثیر قرن دوم و سوم در تقویت

حرکت ضد زن

با این همه جریانی که در نهایت پیروز شد، جریان ضد مقاصدی در قرن های دوم و سوم بود که فقه نیز در همان زمان تدوین شد، حرکت ضد زنان قوت گرفت، روایت هایی که بر پستی زن دلالت داشت گزارش شد، روایت هایی که زن را در برابر مرد خاضع می کرد و فضای اجتماعی او را در خانه محصور می داشت و زن را ملکه این زندان قرار می داد، ملکه ای که به هنگام مخالفت و سرپیچی از دستورات شوهر کتک می خورد.

در صحیح بخاری از ابوهریره منقول است که پیامبر فرمود: اگر مردی زنش را به بستر فراخواند و او سر باز زند فرشتگان تا صبح او را لعنت کنند.(28) مانند آن را مسلم نیز روایت کرده است.

از همین قبیل است روایت منسوب به پیامبر، که ما را به یاد سخن «پولس قدیس» نیز می اندازد:

پیامبر فرمود: اگر کسی را فرمان دهم در برابر کسی سجده کند، حتما زن را فرمان می دادم که در برابر شوهر به سجده افتد به خاطر حق بزرگی که شوهر بر گردن او دارد.(29)

همچنین این حدیثی که بخاری آن را به صورت مسند به عبدالرحمن بن ابی بکر رسانده است که: هرگز موفق نشود جامعه ای که امورشان را به زن بسپارند.(30)

این اندیشه ضد زن که در این روایت ها موج می زند و امروزه نیز به روشنی در فضای اجتماعی که برخی بدان فرا می خوانند، باقی مانده است، همان است که به صورتی شگفت انگیز شیوه ازدواج دختر سعید بن مسیب (م ـ ح 95ق) رئیس برجسته تابعان را برای ما گزارش می کند.

داستان چنین است:

ابو وداعه گوید: من با سعید بن مسیب، نشست و برخاست داشتم، چند روزی مرا ندید، وقتی نزد او رفتم پرسید: کجا بودی؟ گفتم: خانواده ام از دنیا رفت. و گرفتار کارهایش بودم. پرسید: چرا به ما خبر ندادی تا در تشییع او حضور می یافتیم! پس خواستم برخیزم به من گفت: آیا زنی جدید گرفتی؟ گفتم: خداوند تو را بیامرزد! چه کسی به من زن می دهد، من که جز دو یا سه درهم بیشتر، ثروتی ندارم. سعید گفت: اگر برایت زنی بجویم ازدواج می کنی؟ گفتم: بلی. سپس حمد خدا به جای آورد و بر پیامبر درود فرستاد و برایم با دو یا سه درهم زنی عقد کرد. ابو وداعه گوید: برخاستم و نمی دانستم از شادی چه کنم. به منزل رفتم و در اندیشه بودم که از چه کسی پول قرض کنم. نماز مغرب را خواندم و روزه داشتم. غذایی که عبارت از نان و زیتون بود، آماده کردم تا افطار کنم که دیدم در را می کوبند. گفتم: کیستی؟ پاسخ داد: سعید هستم. نام هر کس سعید بود به ذهنم آمد جز سعید بن مسیب. چرا که چهل سال بود جز در راه خانه و مسجد دیده نشده بود. برخاستم و بیرون رفتم که با سعید بن مسیب مواجه شدم. خیال کردم تصمیمش درباره ازدواج من عوض شده است. گفتم: ای ابو محمّد چرا پیغام ندادی من نزد تو بیایم! گفت: نه، سزاوار است من نزد تو بیاییم. گفتم: چه دستور می دهی؟ گفت: فکر کردم تو مرد مجردی هستی که ازدواج کرده ای، خوش نداشتم شب را تنها سپری کنی.

این همسر تو است. آن گاه متوجه شدم زنی پشت سرش ایستاده است. پس او را به داخل خانه هُل داد و در را بست. و زن از حیا بر زمین افتاد. از بسته بودن در مطمئن شدم. ...(31)

این چنین متاع جنسی برای مرد به سرعت فراهم شد و چنان به درون خانه هُل داده شد که بر زمین افتاد. یک ماه از این حادثه گذشت و کسی سراغ زن را نگرفت. پس از یک ماه ابو وداعه در مجلس سعید حاضر شد، سعید تنها پرسید حال آن انسان چگونه است، داماد پاسخ گفت: همان گونه است که دوستان دوست دارند و دشمنان ناخوش دارند. از پدر خیالی، جز این سفارش چیزی سر نزد: «اگر در مسئله ای با تو نساخت، عصا [را فراموش مکن].»(32)


تدوین فقه طبق فهم و بینش غالب

در این فضای تاریخی، اجتماعی و مردم شناسانه که سعید بن مسیب، سیّدالتابعین درباره دخترش تنها به عصا سفارش می کند و رفتار او الگوی نیک به شمار می رود، فقیهان، فقه را بر پایه اندیشه غالب تدوین کردند و غالب آنان با آیه 34 از سوره نساء بر اساس روایت هایی که پستی زن را تثبیت می کند و او را متاع جنسی به شمار می آورد که وظیفه اش کُرنش در برابر خواسته های شوهر است، تعامل کردند.

بر این پایه فقیهان تنبیه بدنی همسر را تجویز کردند و آن را مقید ساختند که خون آلود نباشد. و این قید را از سخن پیامبر[ص] در حجة الوداع اخذ کردند. سخنرانی پیامبر چنین است:

«پس از حمد و سپاس خدا: ای مردم! شما را بر زنانتان حقی است و آنان نیز بر شما حقی دارند. حق شما این است که زنان کسی را به بستر شما راه ندهند و نیز مرتکب فحشای آشکار نگردند. اگر چنین کنند،

خداوند اجازه فرموده که با آنان در بستر قهر کنید و آنان را تنبیه کنید لکن مبادا خون آلود باشد. اگر زنان از نافرمانی دست کشیدند حق آنان است که در اختیار آنان پوشاک و خوراک به اندازه متعارف قرار دهید. یکدیگر را نسبت به زنان به نیکی سفارش کنید چرا که آنان اسیر دست شمایند و اختیاردار چیزی نیستند. و شما آنان را به عنوان امانت الهی به دست آوردید و با سخن خداوند آنان را حلال خود قرار دادید.»(33)

این جا، مجال تحلیل و ارزیابی این نص نیست، چرا که این نص را می توان به گونه های مختلف تفسیر کرد که یکی از آنها تفسیر مقاصدی و بر پایه هدف های شارع است. ما در این جا این نص را از آن جهت به صورت کامل آوردیم که روشن گردد فقیهان در تجویز ضرب و مقید ساختن آن به «غیر مُبَرِّح» بدان استناد کرده اند. و قُضات محکمه های شرعی پیش از انتشار مجله «الاحوال الشخصیة» و ایجاد وحدت رویه قضایی بر پایه آن قضاوت می کردند و بر پایه همین هنوز در کشورهای اسلامی رفتار می شود.

می توان گفت فقیهان در معنای «ضرب غیر مبرح»، اتفاق نظر دارند. ابن کثیر (م 774ق) آن را چنین تعریف می کند «عضوی را نشکند و اثری به جا نگذارد».(34)

و می دانیم که تنبیه بدنی می تواند خشن و دردآور باشد و به این دو شرط هم لطمه نزند.

این تفکر تا امروز نه تنها در میان محافظه کاران، بلکه در نوشته های کسانی که به جنبش های اصلاح طلبی این قرن وابسته اند، نیز حکمفرماست. آلوسی (م 1270ق / 1585م) «ضرب غیر مُبَرِّح» را با این سخن می پذیرد. «گوشتی را نبرد و استخوانی را نشکند».(35)

در تفسیر المنار که به نام جنبش های اصلاح طلبی به رهبری عبده (م 1905م) و رشید رضا(م 1935م) سخن می گوید، چنین می خوانیم: «تَبْریح» یعنی آزار شدید.(36)

شگفت آن است که دو رهبر جنبش اصلاح طلبی برای دفاع از تنبیه بدنی زن در حدی که گوشتی را نبرد و استخوانی را نشکند، به دفاع اخلاقی و عقلانی این عمل با بیانی حماسی برخاسته اند و به شدت بر غرب گرایان و پیروانشان در کشورهای اسلامی حمله بُرده اند. از این روشن تر نمی توان دلیلی بر تأثیر اندیشه های سنتی و محافظه کارانه بر روشنفکران منادی اصلاح طلبی در آغاز این قرن به دست آورد.

محمّد عبده می گوید:

مجاز بودن تنبیه بدنی زن امری ناپسند از نظر عقل و فطرت نیست، تا به تأویل و توجیه نیازمند باشند.(37)

رشیدرضا نیز دفاعش را از جواز تنبیه بدنی چنین بیان می کند:

برخی غرب زدگان از ما درباره تجویز تنبیه بدنی زن ناشزه، خُرده گرفته و آن را ناپسند می شمارند. اینان نشوز و سرکشی زن را در برابر شوهر که رئیس خانواده است و تحقیر شده را ناپسند نمی شمارند.

نمی دانم اینان زنان ناشزه را چگونه معالجه می کنند و به شوهر اینان چه سفارشی دارند. چه فساد و تباهی اتفاق می افتد اگر به مرد پارسا و خردمند اجازه داده شود که با زدن با چوب مسواک یا با دست، جلوی نشوز و سرکشی زن خود را بگیرد.(38)

و در پایان به عنوان دلیل قطعی و نهایی چنین اضافه می کند:

بسیاری از رهبران غربی زنان دانشمند و پارسای خود را کتک می زنند.(39)

این محاکمه شگفت که دلالت دارد اندیشه ها هنوز تحول نیافته و اقتضا دارد که

هر مرد طبیعتا پارسا و خردمند است و هر زنی بالفطره مخالف این پارسایی و خردمندی، نشان دهنده همان فاصله زیربنایی میان زن و مرد است. پس مرد بر اساس این پارسایی و خردمندی حق دارد هم مدعی باشد و هم داور و عدالت را برای خود به پا دارد. و سخن سخن اوست. او مورد پرسش قرار نگیرد که چرا زنش را کتک زده است و این همان اندیشه عمر بن خطاب است.


دیدگاه مقاصدی و طلایه داران آن از

عصر میانی

جالب تر آن که برخی اندیشمندان دوره های گذشته بهتر مقاصد شرع را درک می کردند و اندیشه ای پیشتازتر از دو رهبر جنبش اصلاح طلبی (عبده ـ رشیدرضا) داشتند. دیدیم که چگونه فخر رازی در تحلیل مقاصد آیه 34 از سوره نساء به این جا رسید که: «گویا برتری در میان نیست».(40) و با این تعبیر گرچه از تنبیه بدنی زن منع نکرد ؛ اما تلاش کرد آن را به کم ترین حدّ برساند. لذا از نظر او کتک زدن باید با پارچه بهم تنیده و یا با دست باشد نه با تازیانه و عصا.(41)

و در آخرین سخن نیز به استناد (إنّ اللّه َ کانَ علیّا کَبیرا) [به راستی که خدا والای بزرگ است [شوهران را از همین مقدار اندک نیز پرهیز می دهد و می نویسد:

مقصود از این جمله اخیر تهدید شوهران نسبت به ستم بر زنان است و معنای این جمله آن است که اگر زنان نمی توانند ظلم و ستم را از خود بردارند و از خود دفاع کنند ولی خدای بلندمرتبه و بزرگ به جای زنان قصاص خواهد کرد... . خداوند متعال با تمام بلندمرتبگی و بزرگی شما را بر کاری که نمی توانید تکلیف نمی کند پس شما هم زنان را بر دوستی و علاقه به خود مکلف مسازید که آنان نمی توانند چنین کنند.(42)

همچنین شافعی موضعی معتدل اتخاذ کرده است. وی گرچه زدن را مباح می داند اما بلافاصله می گوید ترک آن بهتر است.(43) به خاطر منظور کردن جمله اخیر پیامبر[ص [که نیکان شما زنان را کتک نمی زنند.

جالب آن است که در دوره های گذشته کسانی با تکیه بر مقاصد شریعت گام هایی رو به جلو برداشتند و از زدن به شدت منع کردند و باید بر آن تأکید کرد. این گام ها را عطاء بن اسلم بن صفوان (27 ـ 114ق / 647 ـ 744م) از بزرگان تابعین و از فقیهان برداشته است. وی برده ای سیاه بود که در یمن زاده شد و در مکه بزرگ شد و مفتی و محدث دیار مکه گشت.(44) طبری در کتاب تاریخش از وی مطالبی پیرامون آغاز خلقت، تاریخ پیامبر و سیره نقل می کند. گویا حجاج او را زندان کرد و سپس آزاد نمود.

قاضی ابوبکر در کتاب «احکام القرآن» از وی درباره آیه 34 از سوره نساء نقل می کند: زن را کتک نزند و اگر به زن امر و نهی کرد و او اطاعت نکرد بر او خشم گیرد.(45)

قاضی ابوبکر پس از نقل این سخن، حاشیه ای موافق گونه دارد:

این از فقه عطا می باشد. چرا که عطا بر اثر آگاهی از شریعت و اطلاع از قواعد اجتهاد چنین استنباط کرد که امر در آیه بر اباحه ضرب دلالت دارد و کراهت را از سخن پیامبر در حدیث عبداللّه بن زمعه به دست آورد، آن جا که رسول خدا فرمود: من خوش نمی دارم مردی همسرش را به هنگام خشم کتک زند شاید همان روز با او همبستر شود.(46)

این دیدگاه را گروهی دیگر از اندیشمندان نیز برگزیده اند. ابن الفَرَس (524 ـ 599ق / 1130 ـ 1203م) که نامش عبدالمنعم بن محمّد عبدالرحیم خزرجی است و از قضات اندلس و عالمان غرناطه می باشد در کتاب «احکام القرآن» خود که هنوز مخطوط است و به سال 558 ق / 1158م آن را تألیف کرد می نویسد: «گروهی روایات پیرامون ضرب را انکار کرده اند».(47)

در دوران معاصر از عالمانی که این رأی را برگزیده اند محمدطاهر بن عاشور (م 1973م) می باشد. وی در تفسیر آیه 34 از سوره نساء مطالبی بر پایه درک مقاصد شریعت آورد که رهبران جنبش اصلاحات هم نگفته اند، وی نخست می گوید: زدن امری خطرناک است و تعیین حدودش دشوار است. سپس می نویسد:

علاوه آن که قواعد شرعی اجازه نمی دهد کسی به نفع خود داوری کند اگر ضرورتی در

نمی دانم اینان زنان ناشزه را چگونه معالجه می کنند و به شوهر اینان چه سفارشی دارند.

میان نباشد. در حالی که جمهور عالمان این آیه را تقیید کرده اند به این که اضرار و زیان در پی نداشته باشد. و نیز این آیه مقید است به جامعه ای که زدن اهانت و اضرار تلقی نشود. از این رو می گوییم برای حاکمان جامعه روا است که اگر پی بردند شوهران کیفرهای شرعی را درست و به جا اجرا نمی کنند و بر حدود آن واقف نیستند آنان را از اعمال این کیفر منع کنند و اعلام دارند هر کسی همسر خویش را کتک زند کیفر خواهد دید. تا این که آزار رساندن به همسران خطرناک نشود بویژه آن جا که انگیزه تنبیه بدنی امری سُست و بی پایه است.(48)

این چنین ابن عاشور از تنبیه بدنی همسر منع می کند و بر انجامش کیفر معین می کند، مانند شرایط قبل از نزول آیه 34 از سوره نساء و مانند زمان پیش از نزول آیه که پیامبر[ص] از این کار منع کرد و البته با تأیید و رضایت خداوند. این برداشت ابن عاشور اجتهاد زیبا و مناسب است که عللش را بیان می کنیم.


آیا جواز تنبیه زن برای همه زمان ها

و مکان هاست؟

اینک سؤال اصلی این است که آیا تجویز تنبیه بدنی زن نافرمان، همیشگی است و تا روز قیامت این حکم پابرجاست و آیا برای تمام اقشار اجتماعی در شرق و غرب تشریع شده است؟ و نیز بر هر زنی با هر سطحی از فرهنگ می توان این حکم را جاری ساخت؟ آنان که به ظاهر لفظ چنگ می زنند و نص گرایند جواب مثبت می دهند، بارها و بارها این مطلب را از خطیبان شنیده ایم که با شگفتی و صداقت می پرسند مگر خداوند اشتباه می کند!!! و دیدیم چگونه رشیدرضا استدلال کرد که غربیان نیز زنان دانشمند و پارسای خود را کتک می زنند.

جواب ما آن است که خداوند خطا نمی کند ولی بندگان خدا که از عقل برخوردارند تا مقاصد الهی را درک کنند، خطا می کنند و از تدبّر در آیه غفلت می ورزند.

ما تلاش کردیم از مطالعه تاریخ نزول آیه شرایط اجتماعی، سیاسی و مردم شناسانه را که بر آیه احاطه داشت روشن سازیم. و بدین

نتیجه دست یافتیم که آنچه را خداوند برای آن شرایط منظور کرد بهترین حکم بود. زیرا جلوی فتنه ها و بحران ها را با توجّه به سطح فرهنگ و ظرفیت فکری مردمانی که آمادگی جنبش های حمایت از حقوق زنان را نداشتند، می گرفت. و پیامبر[ص [پیش از آمادگی کامل این حکم را به اجرا گذارد. من بر این باورم که جلوی این بینش را گرفتن و آن را ناتمام گذاردن، از بزرگ ترین بدبختی هایی بود که گریبانگیر تمدن اسلامی شد و از پرتو افکنی و ارزش های معنوی دین ما کاست.

اگر اباحه تنبیه بدنی آن هم به صورت اباحه کراهت برای شرایطی، مناسب بود پس می توان نتیجه گرفت که مقصود خداوند این است که هرگاه این شرایط از بین رود حکم اباحه نیز از میان خواهد رفت. این مهم ترین قاعده در تعامل با نص و مطالعه آن در پرتو شرایط نزول می باشد. چنین مطالعه ای نه از ارزش نص می کاهد و نه از آن تجاوز می کند. بلکه به سمت درک مقصد و مراد آیه سوق می دهد.

بنابراین هر کس که بر پایه اجتهاد عمل کند ـ که بسیار نیستند ـ چه در گذشته و چه در زمان حاضر، و به مقاصد شریعت بنگرد، از کتک زدن به صورت قطعی منع خواهد کرد. و از نص گرایی به کُنه و مقصود آیه خواهد رسید. این روشی است که امروزه باید مبنای عمل قرار گیرد چه در مسئله تنبیه بدنی و چه در سایر مسائل . اگر بخواهیم خطاب خداوند را در این زمان و مکان بفهمیم تا با تمدن کنونی همراه باشیم و از هدایت قرآن با درک حقیقی برخوردار گردیم و ایمانی ریشه دار و عمیق داشته باشیم و از تنهایی و عزلت و از دست دادن هویت شکایت نکنیم.

اینک که از مطالعه آیه در پرتو شرایط و ظروف تاریخی فراغت یافتیم و به این نتیجه رسیدیم که اباحه کراهت به شرایط خاص گره خورده است، وقت آن رسیده که آیه 34 از سوره نساء را در شرایط امروزی خود قرائت کنیم، گویا خداوند ما را در این زمان و در این ساعت مورد خطاب قرار داده است.

یادآوری می کنیم که مطالعه آیه بر پایه مقاصد به منع همیشگی ضرب دلالت دارد. و نیز اضافه می کنیم که این آیه را باید با آیه پس از آن مطالعه کرد. دو آیه با هم روشی کامل و قواعدی برای معالجه مشکلات خانواده، آن گاه که در پرتگاه انحلال قرار گیرند، دربَر دارند.

این دو آیه نمی خواهند تصویری از ازدواج ایده آل ارائه کنند، بلکه می خواهند نظام خانواده را وقتی که در شرایط غیرطبیعی قرار گرفت، معالجه کنند. آنچه وحشت ما را برمی انگیزد این است که تنها این صورت [تصویر ازدواج ایده آل [را در مدارس تعلیم می دهیم، بدون مطالعه تاریخی آیه و نیز با هر سطحی از دانش آموزان، خواه در مرحله ابتدایی باشند و یا متوسطه. با این که باید بر آن رویه [یعنی صورت علاج گری [آیه تأکید ورزید.

بنابراین آیه 34 و 35 سوره نساء به آن جا مربوط است که خانواده و امور مربوط بدان، دچار انشقاق و نافرمانی زن و شوهر در رفتار گردد. که سبب می شود روابط عاطفی و جنسی مختل گردد و در نهایت به جایگزینی خشونت، نسبت به الفت و مهربانی منتهی گردد. در این صورت دردآور و ناگوار، خداوند قواعدی را یادآوری می کند و تکالیفی متقابل را تشریع می نماید و سفارش می کند به روش اصلاح ذات البین و جلوگیری از اختلاف، بدون آن که به جدایی منجر گردد، یا مسئله به دادگاه کشیده شود. چرا که مبغوض ترین حلال نزد خداوند طلاق است. بنابراین مقاصد شریعت اقتضا می کند، بندهای خانواده از هم نگسلد اما چگونه؟

خداوند نخست وظایف مرد را که رئیس خانواده است و در تمامی تمدن ها نیز چنین است ـ به جز برخی جوامع کهن و ابتدایی ـ یادآور می شود و می فرماید: «الرجال قوامون علی النساء» این سنّت الهی است، یعنی سرشت هستی چنین اقتضا می کند و این امر را در حیوانات نیز مشاهده می کنیم. اگر ریاست مرد امری است فراگیر در میان تمام مردم با هر آیین و تمدنی، پس این ریاست امری تصادفی نیست و زمینه و بستر آن شرایط جسمانی دو جنس است. بر اساس سنّت های هستی و قوانین اجتماعی خداوند برآوردن نیازمندی های خانواده را بر عهده مرد نهاده است، خواه از همسرش خوشنود باشد یا ناخوشنود. البته معنای این سخن این نیست که خداوند بر زن الزام کرده که تنها به امور خانواده بپردازد و از کسب و کار اجتناب ورزد، بلکه معنای این سخن آن است که زن گرچه حق دارد به کار و کسب بپردازد، اما انجام این کسب و کار به عنوان رفع نیازمندی های خانواده نیست، برخلاف مرد که کسب و کار او می بایست برای برآوردن نیازمندی های زندگی باشد. این امتیازی است که نباید اندک شمرده شود. و البته ما می دانیم که کسب و کار زن بهترین تضمین کننده استقلال و حفظ کرامت و تحقق برابری او با مرد است.

امروزه خوب می دانیم که این امتیاز و ویژگی، همیشه و در همه جا مورد بی اعتنایی قرار گرفته است و اینک فرصت پرداختن بدان نیست که جامعه شناسان به خوبی از عهده پژوهش و تحلیل آن برآمده اند و تنها به کتاب جان بیسیلی و میشل فیلوس با عنوان «زنان جهان سوم» ارجاع می دهیم.(49) از این کتاب چنین بر می آید که بیکاری در جهان صنعتی تنها در میان زنان یافت می شود. و نیز زنان در تمامی جهان هم زمان سه نقش را ایفا می کنند، مادری، همسری و کارگری و با نسبتی رو به تزاید، در هزینه های خانواده شریک اند، بلکه در برخی شرایط آنان عهده دار هزینه های خانواده اند. و شگفت تر از همه این که زنان دو سوم کار را در سطح جهان بر عهده دارند و آن هم تنها در برابر یک ششم درآمدها. و از نظر مالکیت تنها یک درصد، از آنِ زنان است. از این رو برابری تا امروز تنها یک تئوری است و معادله همیشه به سود مردان بر هم خورده است. با این وضعیت روشن می شود که چگونه مقاصد شریعت یعنی مقاصد خداوندی از پانزده قرن پیش تاکنون تلاش می کند از این برهم خوردن معادله بکاهد و برابری حقیقی که ویژگی ها و برتری های دو جنس را نیز منظور می کند، تحقق بخشد.

فراز دوم از این آیه یعنی «بما فضّل اللّه بعضهم علی بعض» اقتضا می کند که هر یک از دو جنس فضیلت هایی نسبت به دیگری دارد و بدان ممتاز می شود. این ویژگی ها به تبع ساختمان جسمی و خصایص روحی است که زمینه ساز تکامل و الفت می گردد. و همچنین این آیه اقتضا دارد که هیچ یک از دو جنس نزد خداوند و محبّت و اعتنایش به بندگان، برتر و دوست داشتنی تر از دیگری نیست. و دلیل این مطلب آن است که خداوند در آخر آیه مردی را که نیروی بدنی اش را بر ضد زن به کارگیرد و بر او بغی کند، تهدید می کند و بدو یادآور می شود که خداوند بلندمرتبه و بزرگ است [علیا کبیرا [است. پس همه مردم نزد او برابرند و عدالت او، نژاد و رنگ و جنسیت برنمی تابد. پس چنین نیست که یک جنس از دیگری به صورت مطلق برتر باشد، بلکه هر جنسی را فضیلت ها و برتری های ویژه است، که بدان وظایفش را به صورت کامل ادا می کنند و هر دو جنس در کرامت، حقوق و وظایف برابرند، هم در برابر عدل و انصاف الهی و هم در برابر پاداش و کیفر او. این نکته را فخر رازی به خوبی دریافته است و در پایان سخنش در تفسیر آیه می گوید: گویا برتری در میان نیست[و کانه لافضل البتة] پس هر دو جنس برابرند بدون آن که پستی و والایی در میان باشد. و تفاضل میان زن و مرد، تفاضل اختلاف خصیصه ها

است، نه تفاضل برتری و پستی . ویژگی های مرد همان ها است که او را به صورت غالب آماده ساخته که هزینه های زن و افراد خانواده را بپردازد.

فراز «و بما انفقوا من اموالهم» بیش از تأکید بر مسئولیت مرد نسبت به خانواده، بر اساس عرف ثابت و همیشگی بر چیزی دلالت ندارد. این یک وظیفه برای مرد است که زن می تواند به هنگام نزاع آن را برای خود و افراد خانواده مطالبه نماید. و در این فراز مطلبی نیست که از انفاق زن به هنگامی که کار و شغلی دارد، منع کند یا آن را نفی نماید.

با فراز «فالصالحات قانتات» نیمه نخست آیه که توصیف وظایف زن و شوهر نسبت به دیگری است، پایان می یابد. این فراز به حیات روحی خانواده اشاره دارد که با یاد خداوند تغذیه می شود، تا خانواده تنها همتش ارضای شهوات نباشد. ابن منظور در لسان العرب می گوید: «قنوت، معانی متعدد دارد و القانت یعنی الذاکر للّه [یاد خدا کننده]» و می افزاید: «مشهور لغویان قنوت را به دعا معنا کرده اند».

محمّد عبده می گوید:

مجاز بودن تنبیه بدنی زن امری ناپسند از نظر عقل و فطرت نیست، تا به تأویل و توجیه نیازمند باشند.

آیه 34 و 35 سوره نساء به آن جا مربوط است که خانواده و امور مربوط بدان، دچار انشقاق و نافرمانی زن و شوهر در رفتار گردد.

این آیه سفارش می کند خانواده اسرار خود را حفظ کند و نگذارد به خارج کشیده شود، گرچه حوادثی گذرا بدان رو کند و زن به حکم ویژگی های خدایی، سهم بیشتر در تحقق این سفارش دارد و بدان جهت خداوند از او یاد کرده است وگرنه روشن است که حفظ اسرار خانواده وظیفه زن و شوهر می باشد.

نیمه دوم آیه نخست به مسائل خانواده می پردازد، آن گاه که توازن و تعادلش به هم خورد و جدایی و شقاق در آن رخنه کرده و روابط زناشویی چنان اختلال یابد، که از فقدان مودت و محبّت میان زوجین حکایت کند.

در این شرایط خداوند سفارش هایی دارد که اولاً اختلاف در درون خانواده باقی بماند و بر اساس عرف و خصلت های انسانی با پند و اندرز درمان شود. و پیش از این گفتیم که درمان با تنبیه بدنی گرچه مباح مکروه است، اما به شرایط تاریخی و زمانی خاص وابسته است و مقاصد شریعت آن را بر نمی تابد. و می بایست هرگاه آن شرایط تاریخی از میان رفت، برچیده شود و مردی که همسرش را کتک زند، تنبیه گردد. زیرا فرهنگ و محیط و شرایط دگرگون شده است، که این دگرگونی را سنّت خداوند در هستی اقتضا دارد او چنین خواسته که هستی همیشه در تغییر و دگرگونی باشد.

آیه دوم می خواهد مشکل را درمان کند آن گاه که وسائل درونی خانواده، از آن ناتوان شد، و ترس شقاق و جدایی و از هم پاشیدگی خانواده در میان است. که خداوند آن را نمی پسندد و از آن بر حذر می دارد. در این جا برابری کامل میان زن و مرد را در به کار گرفتن وسائل اجرایی برای اصلاح ذات البین، می بینیم، بدون آن که در محکمه حاضر شوند. و مسئله تنها در محدوده وسیع تر خانواده باقی می ماند و اختلاف با تحکیم و نه حکم قضایی برچیده می شود و دوباره اعتماد و دوستی و محبّت به کانون خانواده برمی گردد، با کمک دو حَکم از خانواده زن و شوهر. بدان امید که اصلاح تحقق یابد.

(إِن یُرِیدَآ إِصْلَـحًا یُوَفِّقِ اللَّهُ بَیْنَهُمَآ) این تعبیر به وضوح و روشنی نشان می دهد که قصد و غایت علیم خبیر [دانای خبره] که همه چیز آدمی را می داند (وَ نَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ ی نَفْسُهُ و)] و می دانیم که نفس او چه وسوسه ای به او می کند]»(50) تحقق وفاق میان زن و شوهر است تا بندهای خانواده از هم نگسلد و ازدواج به خاطر اهانت و کتک صورتی مشروع از گروگان گیری پیدا نکند.

خلاصه آن که مقاصد شریعت روشن و آشکار است و اگر آنها را تاریخ مدارانه، جامعه شناسانه و مردم شناسانه مطالعه کنیم وضوح بیشتر می یابد. و تمامی این مقاصد یک جا در این آیه جمع شده است:

(وَ مِنْ ءَایَـتِهِ یآ أَنْ خَلَقَ لَکُم مِّنْ أَنفُسِکُمْ أَزْوَ جًا لِّتَسْکُنُوآاْ إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُم مَّوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فِی ذَ لِکَ لاَءَیَـتٍ لِّقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ)(51)

و از نشانه های او اینکه از [نوع [خودتان همسرانی برای شما آفرید تا بدان ها آرام گیرید، و میانتان دوستی و رحمت نهاد. آری، در این [نعمت [برای مردمی که می اندیشند قطعا نشانه هایی است.

پس زن و شوهر حقیقتی واحدند که در محدوده مودّت و رحمت به هم پیوسته اند. و اگر مشکلی پیش آید و ناسازگاری رخ دهد، یا سازگاری درست و یا طلاق خوب .

(فَإِمْسَاکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِیحٌ بِإِحْسَـنٍ)(52)

پس از آن یا [باید زن را] به خوبی نگاه داشتن، یا به شایستگی آزاد کردن.

بدون آن که به خشونت دستی یا زبانی رو آورند، بلکه جدایی نیز باید در پرتو احسان باشد. این سفارش را خداوند به مردمان اهل تفکر کرده است آنان که عقل و روح را بر نفس حیوانی غالب ساخته اند.

(إِنَّ النَّفْسَ لاَءَمَّارَةٌ بِالسُّوآءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیآ)(53)

و من نفس خود را تبرئه نمی کنم، چرا که نفس قطعا به بدی امر می کند، مگر کسی را که خدا رحم کند.

فضای حاکم بر آن است. و البته اشاره می کنم که زن نیز مانند مرد در طلاق حق دارد، اگر آن را در ازدواج شرط کند، چنان که می تواند تک همسری را در ازدواج شرط نماید.


پی نوشتها: ـــــــــــــــــــــــــ ـ

1 . ابن مقاله ترجمه نوشته: قضیة تأدیب المرأة بالضرب، قراءة تاریخیّة للآیتین، 34 و 35 من سورة النساء، نوشته محمّد الطالبی است که در کتاب امة الوسط به چاپ رسیده است.

2 . آیاتی از این قبیل: سوره بقره، آیه 222 و 282 ؛ سوره نساء، آیه 3.

3 . بنگرید: بلاغ مکة [بیانیه مکه]، صادر شده از سوی سومین کنفرانس سران اسلامی در تاریخ 19 ـ 22 ربیع الاول 1401 / 25 ـ 28 ژانویه 1981.

4 . برای نمونه بنگرید: المرأة و الجنس، خانم دکتر نوال السعداوی، دارالشعب، قاهره، 1972م.

5 . تاریخ الیعقوبی، ج 1، ص 250 ـ 251.

6 . Sayyid Abul-Alâ Mawdûdi, Towords Understanding the Quran, éd.

The Islamic Foundation, Leicester (Angleterre) 1988, vol 2, P. 1-2.

7 . روح المعانی، ج 5، ص 25.

8 . التحریر و التنویر، ج 5، ص 42 ؛ التفسیر الکبیر، ج 10، ص 90.

9 . المنار، ج 5، ص 76 ؛ روح المعانی، ج 5، ص 25.

10 . تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 504 .

11 . احکام القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 415 ؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 503 ؛ روح المعانی، ج5، ص23 ـ 24 ؛ التفسیرالکبیر، ج 1، ص 415 ؛ المنار، ج 5، ص 74 ؛ التحریر و التنویر، ج 5، ص 40.

12 . تاریخ الطبری، ج 2، ص 528.

13 . التفسیر الکبیر، ج 10، ص 88 ؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 503 ؛ روح المعانی، ج 5، ص 23 ؛ المنار، ج 5، ص 74 ؛ التحریر و التنویر ؛ ج 5، ص 40.

14 . تاریخ الطبری، ج 2، ص 561 و ج 3، ص 164.

15 . التفسیر الکبیر، ج 10، ص 82 ؛ التحریر و التنویر، ج 5، ص 38 و 40.

16 . التفسیر الکبیر، ج 10، ص 82 .

17 . همان، ص 87 .

18 . همان، ص 90 .

19 . تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 104 .

20 . تاریخ الطبری، ج 4، ص 199 ـ 200 .

21 . همان، ص 420.

22 . تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 504 .

23 . التفسیر الکبیر، ج 10، ص 90 ؛ روح المعانی، ج 5، ص 25 ؛ المنار، ج 5، ص 76 .

24 . مانند: سوره انعام، آیه 106 ـ 107 ؛ سوره یونس، آیه 94 ـ 95 ؛ سوره عیسی، آیه 1 ـ 10.

25 . این نکته که در سخن نویسنده آمده و از آن با تعبیر عتاب و توبیخ یاد کرده، از مطالب مورد اختلاف میان مفسران شیعه و اهل سنّت است. مفسران شیعی بر این عقیده اند که هیچ گونه عتاب و توبیخی در قرآن درباره پیامبر نازل نشده است.(مترجم)

26 . التفسیر الکبیر، ج 10، ص 90 ؛ تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 504 ؛ روح المعانی، ج 5، ص 25 ؛ المنار، ج 5، ص 76 .

27 . احکام القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 420.

28 . تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 504 .

29 . تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 504 ؛ روح المعانی، ج 1، ص 24.

30 . تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 503.

31 . وفیات الاعیان، ج 6، ص 138 ـ 139.

32 . وفیات الاعیان، ج 6، ص 139.

33 . تاریخ الطبری، ج 3، ص 151.

34 . تفسیر ابن کثیر، ج 1، ص 504.

35 . روح المعانی، ج 1، ص 25.

36 . المنار، ج 5، ص 73 .

37 . همان، ص 75 .

38 . همان، ص 74 ـ 75 .

39 . همان، ص 75 .

40 . التفسیر الکبیر، ج 10، ص 87 .

41 . همان، ص 90 .

42 . همان، ص 91 .

43 . همان، ص 90 .

44 . الاعلام، زرکلی، ج 5، ص 29.

45 . احکام القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 420.

46 . احکام القرآن، ابن عربی، ج 1، ص 420 ؛ التحریر و التنویر، ج 5، ص 43.

47 . التحریر و التنویر، ج 5، ص 43.

48 . همان، ص 44.

49 . Jeanne Bissiliat et Michele Fieloux, Femmes du Tiers Monde, ed. Le Sycomore, Paris 1983.

50 . سوره ق، آیه 16.

51 . سوره روم، آیه 21.

52 . سوره بقره، آیه 229.

53 . سوره یوسف، آیه 53.

مقاله تنوع طلبی در مردان

مقاله تنوع طلبی در مردان

انسان بسیاری از خوی و خصلت خود را از نیاكان خود به ارث برده است.این نیاكان یا انسانهای اولیه هستند یا حیواناتی كه انسان از آنها تكامل یافته است.طبق قانون تنازع بقا همیشه موجوداتی قادرند نسل خود را از منقرض شدن محفوظ نگه دارند كه زاد وولد بیش از مرگ و میر در یك جمعیت باشد.در یك گونه حیوانی انتخاب طبیعی، به نژادی اجازه ادامه حیات می دهد كه در آن جمعیت، موجودات نر بیشترین قدرت جنسی را داشته باشند كه بتوانند چندین جنس ماده را بارور كنند، تا میزان زادو ولد بالا رود.درست مانند یك محیط دامپروری یا مرغ داری كه در آن تعدادی حیوان نر اصلاح شده را نگهداری می كنند تا این تعداد محدود جنس نر ، جمعیتی از ماده ها را بارور كنند
__________________
انسانهای نخستین هم به طبع اجداد خود در شرایطی كه انسان ضعیف ترین موجود بود و به سختی می توانست خود را در برابر بلایای طبیعی مصون نگه دارد.باید در جمعیت خود صاحب مردانی بودند كه با توانایی جنسی بالا بتوانند چندین زن را بارور كنند تا زاد وولد بالاتر از مرگ و میر باشد.در هر زمانی مردان بیش از زنان در معرض تهدید و مرگ بودند چرا كه مردان یا به شكار می رفتند و در این راه خود طعمه شكارچی بزرگتر می شدند یا اینكه در هر زمانی به فراخور موقعیت خود مشغول جنگ و مبارزه بودند.به حدی كه حتی ممكن بود، در بعضی جنگ ها، اكثریت مردان قبیله كشته شوند.
اگر در جمعیتی مردان قدرت آن را نداشتند تا چندین زن را بارور كنند به تدریج طبق قانون طبیعت چنین جمعیتی منقرض می شد.با گذشت زمان خصلت "قدرت باروری چند جنس ماده توسط یك جنس نر" كه برای ادامه حیات یك ضرورت به حساب می آمد در انسان ها هم نهادینه شد اما از آنجایی كه انسان همیشه در هر امری زیاده خواه است و فراتر از آنچه طبیعت در اختیار او قرار می دهد،راه افراط و تفریط را می پیماید و در جهت امیال و هوس های خود گام بر می دارد.در این كار هم راه هوس بازی وتنوع طلبی را در پیش گرفت به شكلی كه حرمسراهای متعددی ساخت تا جنس زن را برده و اسیر شهوت خود سازد.
__________________
تنوع طلبی در وجود مرد به حدی تقرب یافت كه پاره ای از ادیان برای تطمیع مردان، بهشتی را توصیف كردند كه مملو از زنان زیبا روی بود.تنوع طلبی مردان تا حدی شدت یافت كه بسیاری مردان به شوق اسیر كردن زنان افسانه ای وارد جنگ می شدند.و در زمان بازگشت از جنگ حرمسرایی از زنانی می ساختند كه در خواب هم تصور دیدن آنها را نداشتند.
زنان برخلاف مردان به غیر از میل غریزی داشتن فرزند، همبستری و نزدیكی با مرد را به معنای عشق و محبت تعبیر می كنند.یعنی اینكه یك مرد می تواند برای رفع نیاز جنسی خود با زنی همبستر شود كه وابستگی عشقی به او نداشته باشد.اما برای زنان تنها نوعی همبستری معنا دارد كه آمیخته با شور و عشق باشد.مگر اینكه عواملی متفاوت زن را به نوعی همبستری بكشاند كه خواسته او نیست.
__________________
با متكامل تر شدن جوامع انسانی و از بین رفتن نیاز به زاد وولد بیش از حد انسان ها و متعادل شدن جمعیت زن و مرد و فرهنگ احیای ارزش حقیقی زن در جامعه، مردان خردگرا عزم خود را جزم كردند تا از خوی حیوانی نیاكان خود فاصله بگیرند و تنها به همبستری با زنی بیندیشند كه بتوانند رابطه ای آمیخته با عشق و محبت با او داشته باشند تا در این راه زنان هم به آرامش و اعتماد برسند.در حقیقت احترام به حقوق زن و پیشرفت فرهنگ و پویایی و تمدن یك جامعه دو مقوله همسو هستند به شكلی كه در جوامع خردگرا حقوق زن و مرد یكسان است، و مردان به خود اجازه نمی دهند، زنان را فدای امیال خود كنند.
__________________
اما نكته اساسی اینجاست كه مردان هنوز نتوانسته اند بطور كامل از حس غریضی تنوع طلبی خود فاصله بگیرند و هنوز هم نیرویی در مردان بیدار است كه میل زیاده خواهی را در وجود آنها تحریك می كند. چرا كه مكانیسم مغزی و ترشحات هورمون های مرد هنوز هم به میزان قابل توجهی مانند اجداد او ست.اما این هرگز به این معنا نیست كه مردان تصمیم دارند تا از همسر مورد علاقه خود فاصله بگیرند.آنان هنوز هم با عشق و علاقه وافر به خانواده خود، مایلند تا لذت های بیشتر جنسی را تجربه كنند.اما باید بدانید كه معنای لذت جنسی همیشه مترادف با همبستری نیست
__________________
و هر فرد بسته به ذائقه و صفات درونی و فرهنگ اجتماعی خود به لذت های جنسی می اندیشد.فردی دوست دارد با غیر هم جنس خود صحبت كند.در حالی كه فردی دیگر از تماشای صورت و اندام غیر هم جنس خود لذت می برد. در كل تمایلات جنسی یعنی «مجموعه رفتارها و احساسات میان دو نفر كه می توانند عامل ایجاد احساسات ویژه ای از قبیل آرامش، هیجان ولذت گردند.» كه برای دریافت چنین آرامش و لذتی هر فرد یك نوع رابطه را انتخاب می كند.
__________________
و هر فرد بسته به ذائقه و صفات درونی و فرهنگ اجتماعی خود به لذت های جنسی می اندیشد.فردی دوست دارد با غیر هم جنس خود صحبت كند.در حالی كه فردی دیگر از تماشای صورت و اندام غیر هم جنس خود لذت می برد. در كل تمایلات جنسی یعنی «مجموعه رفتارها و احساسات میان دو نفر كه می توانند عامل ایجاد احساسات ویژه ای از قبیل آرامش، هیجان ولذت گردند.» كه برای دریافت چنین آرامش و لذتی هر فرد یك نوع رابطه را انتخاب می كند.
__________________
زنان برای اینكه بتوانند تنوع طلبی مردان را مهار كنند لازم است هنر و مهارت ارتباط با همسر خویش را فرا بگیرند چرا كه كنترل های شدید، پرخاشگری و انتقام جوئی نه تنها مشكلی را حل نمی كند بلكه اصرار بش از حد در این موارد مرد را گستاخ و بی پروا می سازد.

اگر زنی از همسر خود خطایی ببیند به شدت با او برخورد می كند و از او دل آزرده و نا امید می شود گاهی زنان به تصور اینكه عشق و زندگی آنها برای همیشه بر باد رفته است تصمیم به جدایی و طلاق می گیرند.چرا كه از نظر زنان رابطه جنسی به معنای عشق و زندگی است.
__________________
پس در نظر آنها همسرشان عشق میان آن دو را با فردی دیگر عوض كرده است.پس از این ماجرا مردی كه عاشق همسر خود می باشد به سختی خود را ملامت می كند و از كرده خود پشیمان می شود.این پشیمانی به او كمك می كند تا خواسته های خود را تحت كنترل در آورد اما این هرگز به ان معنا نیست كه حس تنوع طلبی در وجود او از بین رفته است بلكه این پشیمانی به او اراده ای داده تا از طغیان میل سركش خود جلوگیری كند.در حالی كه چنین میلی هنوز هم در وجود او زنده است.
در كشورهای آزاد به دلیل معاشرت های پی در پی زن و مرد، مردان ولع چندانی ندارند تا حس تنوع طلبی خود را ارضا كنند.چرا كه همانطور كه ذكر شد همه تمایلات جنسی همبستری نیست. و مردان می توانند با تماشا و صحبت با غیر همجنس به مقدار زیادی حس تنوع طلبی خود را ارضا كنند.از سوی دیگر مردان می دانند همیشه مكانی فراهم است كه بتوانند در این محیط های خاص پوششی بر روی نیاز غریزی خود بگذارند بدون آنكه گرفتار مشكلات خانوادگی و اجتماعی شوند
به این خاطر كمتر به خواسته تنوع طلبی خود فكر می كنند در نتیجه به مرور زمان این غریزه كم رنگ می شود.اما در محیط های بسته به دلیل محدودیت های زیاد ولع تنوع طلبی در مردان بالا می رود.به این دلیل چنین حسی بخش اعظمی از افكار مردان را به خود اختصاص می دهد.مردانی كه بخواهند در چنین جامعه ای به خواست غریزی خود دامن بزنند ناچارند خود و دیگران را گرفتار مسائل متعددی كنند كه اغلب، بهای آن بسیار سنگین است.
اگرچه تنوع طلبی و هوسبازی یكسان به نظر می آیند، اما در حقیقت تنوع طلبی صفت غریزی و موروثی است كه توسط مردان خردگرا و با اراده در كنترل كامل است و چنین مردانی هر گز ارزش های خانوادگی و اجتماعی خود را فدای غریزه خود نمی كنند .اما بر عكس هوسبازی بیماری بسیار خطرناكی است كه اگر در وجود مرد یا زنی ریشه بدواند هستی آن فرد را به كام خود می كشد.چه بسا كه، درمان این بیماری سخت تر از هر اعتیادی باشد.

جه کارهایی شوهرتان را فراری می‌کند؟

جه کارهایی شوهرتان را فراری می‌کند؟

چه کارهایی شوهرتان را فراری می‌کند؟از این 8 کار بپرهیز، خانم عزیز!
آیا تا به حال شده در حالی که گمان می‌کردید لحظات فوق‌العاده خوبی در کنار همسرتان دارید، ناگهان او عصبانی شده و شروع به ایراد گرفتن از شما کند؟ متاسفانه اغلب خانم‌ها عاداتی دارند که مردها را ناراحت می‌کند..





1- جاروبرقی کشیدن در وقتی که وقتش نیست!
ساعت 8 شب است، همسرتان از محل کار به خانه برگشته و روی کاناپه در حال استراحت و تماشای تلویزیون است. شما که تا به حال مشغول امور دیگر منزل و رسیدگی به کودکان بوده‌اید حال این فرصت را پیدا کرده‌اید که خانه را کمی جارو بکشید، پس با کمال احترام از همسر خود می‌خواهید دقیقه‌ای کودکان را زیر نظر بگیرد و پاهایش را بلند کند تا خانه را جارو بکشید اما متوجه عصبانیت همسرتان می‌شوید.
بهترین راه این است که به او حق داده و جارو کشیدن را به فردا موکول کنید.


2 -غرغر کردن موقعی که او دارد فوتبال می‌بیند
امروز بعد از ظهر از تلویزیون مسابقه فوتبال تیم مورد علاقه همسرتان پخش می‌شود. اما شما از فوتبال یا تیم مورد علاقه او متنفرید، بنابراین مدام در حالی که او در حال تماشای تلویزیون است در خانه راه می‌روید، غرغر می‌کنید و از تیم او یا حتی تماشای فوتبالش ایراد می‌گیرید. او که از کار شما کلافه شده ممکن است کاملا محترمانه از شما بخواهد ساکت باشید. نباید از عکس‌العمل همسرتان ناراحت شوید. فراموش نکنید در یک خانواده هر کسی حق دارد به علایق خود مشغول شود، اگر شما فوتبال دوست ندارید بهتر است آن ساعت برای گردش با دوستان‌تان قرار بگذارید یا به خرید بروید.





3 - بگو منو دوست داری بگو
به رستوران رفته‌اید و ساعات بسیار خوبی را با هم گذرانده‌اید. حال به خانه برمی‌گردید و در کنار همسرتان که مشغول تماشای تلویزیون است می‌نشینید و شروع می‌کنید به پرسیدن سوالات رمانتیک نظیر «چه‌قدر من رو دوست داری؟» ممکن است ابتدا همسرتان با گفتن یک یا دو جمله احساسش را به شما بیان می‌کند اما اگر سوالات ادامه یابد، ساکت شود و شما گمان کنید به شما بی‌علاقه است یا حوصله‌تان را ندارد. پرسیدن سوالات عاشقانه خوب است اما هر چیز زمانی دارد.



4 - کی بود؟ چی بود؟ کجا بودی؟
«کی بود زنگ زد؟» «چی می‌خواست؟» «خوب تو بهش چه گفتی؟»
گاهی اوقات زنان بدون آنکه منظور خاصی داشته باشند، همسرانشان را بیش از حد سوال پیچ می‌کنند. در اینجاست که صبر همسران ممکن است تمام شود. فراموش نکنید بهترین کار این است که هرگز خیلی در کارهای همسرتان دخالت نکنید. اجازه دهید هر فردی زندگی شخصی خود را داشته باشد. وقتی اجازه می‌دهید همسرتان در زندگی شخصی‌اش رازهایی را برای خود نگه دارد، زندگی مشترک شما باثبات‌تر خواهد بود.



5 - ادب کردن شوهر
گاهی زنان با همسران خود مثل کودکان برخورد می‌کنند. مثلا مدام به او یادآوری می‌کنند که به دندانپزشک مراجعه کند. فراموش نکند نان بخرد. روغن ماشین‌ را چک کند و... این حرف‌ها تنها می‌تواند سبب عصبانی شدن همسرتان شود. او ازدواج نکرده تا کسی همانند مادرش مدام او را نصیحت کند. اگر کاری را فراموش می‌کند تنها یک بار به او گوشزد کنید و قبل از آنکه نظرتان را در مورد کاری بدهید، منتظر شوید تا خود او درباره آن صحبت کند یا نظرتان را بخواهد.


6- افتادن از آن طرف بام
مدام به همسرتان زنگ می‌زنید، می‌خواهید تنها با او بیرون بروید و دوری‌اش را نمی‌توانید تحمل کنید؟ مردان شاید در ماه‌های اول ازدواج این روند را تحمل کند اما بعد از این عادت شما عصبانی خواهند شد. اجازه بدهید ساعاتی از روز را به حال خودش باشد و همراه با همکارانش ساعاتی را خوش بگذراند.

7- الان میام!
ساعت 8 به تولد یکی از دوستان همسرتان دعوت شده‌اید و با آنکه همسرتان نیم ساعت است آماده روی کاناپه نشسته. شما هنوز به دنبال این هستید که چه روسری با پیراهن‌تان جور است و او مدام تکرار می‌کند که زود باش، همین لباس خوب است و... تا آنکه در نهایت از دست شما عصبانی می‌شود. بهترین کار این است که شما یک یا دو ساعت پیش از ساعت مقرر انجام کارهای خود را آغاز کنید تا وقتی او آماده می‌شود شما دیگر کاری برای انجام دادن نداشته باشید.


8 -انتقاد از مادرشوهر
«مادرت را خیلی دوست دارم ولی بهتر بود قبل از آنکه بیان حداقل اول زنگ می‌زدند.» شاید حق با شما باشد ولی حتی یک انتقاد محترمانه از مادر همسرتان ممکن است او را ناراحت کند. اگر می‌خواهید در دید همسرتان و خانواده‌اش بهترین باشید هرگز از مادر همسرتان ایراد نگیرد.
1.