هفت قانون معنوی موفقیت -راهنمایی برای تحقق بخشیدن به آرزوها

هفت قانون معنوی موفقیت -راهنمایی برای تحقق بخشیدن به آرزوها

قانون معنوی موفقیت است، می توان آن را هفت قانون معنوی زندگی نامید، زیرا همان اصولی را عرضه می کند که طبیعت برای آفرینش هرچیز در بعد مادی هرآنچه می بینیم و می شنویم و استشمام می کنیم، مزه می کنیم و لمس می کنیم، از آنها سود می جوید. موفقیت در زندگی را می توان به صورت گسترش مدام شادمانی و تحقق فزاینده هدفهای ارزشمند تعریف کرد. موفقیت یعنی این توانایی که آرزوهایتان را با سهولت و بی تکاپو برآورده سازید. با این حال موفقیت- از جمله آفرینش ثروت- همواره به صورت فرایندی مستلزم سختکوشی و اغلب به بهای صدمه زدن به دیگران پنداشته شده است. نیاز داریم نسبت به موفقیت و فراوانی، نگرش معنوی تر داشته باشیم که به معنای جریان فراوان همه موهبتهای نیکوست. با وقوف به قانون معنوی و کاربرد آن، خود را در هماهنگی با طبیعت قرار می دهیم و سبکبالی و شادمانی و عشق می آفرینیم. موفقیت جنبه های بسیار دارد، ثروت مادی فقط یکی از آن جنبه هاست وانگهی موفقیت یک سفر است، نه مقصد. فراوانی مالی- با همه تجلیات آن- یکی از آن چیزهایی است که این سفر را دلپذیرتر می کند. اما موفقیت، تندرستی و نیرو و انرژی و شور و شوق زندگی و روابط موفقیت آمیز و آزادی خلاق و ثبات عاطفی و روانی است و احساس آسودگی و آرامش ذهن را شامل می شود.
ذهن کیهانی هر آنچه را که در میلیاردها کهکشان پیش می آید با دقتی ظریف و هوشمندی خطاناپذیر طراحی می کند. هوشمندی آن غایی و متعالی است و در هریک از نسوج هستی، از کوچکترین تا بزرگترین، از اتم تا کیهان، نفوذ می کند. هرچه زنده است تجلی آن هوشمندی است و هوشمندی از طریق هفت قانون معنوی عمل می کند. اگر به هر یاخته جسم انسان بنگرید، در کنش آن بیان این قوانین را خواهید دید. تولد هر یاخته، خواه یاخته شکم و خواه قلب و خواه مغز، در قانون توانایی مطلق صورت می گیرد. در واقع DNA یک نمونه کامل توانایی مطلق و بیان مادی توانایی مطلق است. همان DNA موجود در هر یاخته، خود را از راههای متفاوت بیان و متجلی می کند تا نیازهای بی همتای همان یاخته ویژه را برآورده سازد. همچنین هر یاخته از طریق قانون بخشایش عمل می کند. یاخته زمانی زنده وسالم است که در حال تعادل و توازن باشد. حالت توازن که توفیق و هماهنگی است، توسط دادوستد مدام حفظ می شود. هر یاخته به هر یاخته دیگر می بخشد و آنها را پشتیبانی می کند و به نوبه خود توسط هر یاخته دیگر خوراک می ستاند. یاخته همواره در حال جریانی پویاست و این جریان هیچ گاه قطع نمی شود. در واقع این جریان، جوهر حیات هر یاخته است. فقط با حفظ این جریان بخشایش، یاخته می تواند دریافت کند و به هستی تابناک خود ادامه دهد. قانون کارما نیز به طرزی یکتا توسط هر یاخته اجرا می شود، زیرا هوشمندی آن به شیوه ای بنا شده که به هر وضعیتی که پیش می آید مناسب ترین و دقیق ترین پاسخ را می دهد. قانون کمترین تلاش نیز به طرزی یکتا توسط هر یاخته اجرا می شود. کارش را با کار این خاموش و در حال هوشیاری آرام انجام می دهد. از طریق قانون قصد و آرزو، هر قصد هر یاخته، قدرت نظام دهنده نامحدود هوشمندی طبیعت را در اختیار می گیرد. حتی قصدی ساده چون سوخت و ساز یک مولکول قند بی درنگ ارکستری از رویدادها را در تن به عزیمت می دارد که میزان دقیقی از هورمونها باید در لحظه هایی دقیق ترشح یابند تا مولکول قند به انرژی خلاق بدل شود. البته هر یاخته بیانگر قانون عدم دلبستگی نیز هست. به ثمره قصدها دلبستگی ندارد. نمی لغزد و خطا نمی ورزد زیرا رفتارش کنش هوشیاری متمرکز بر حیات و لحظه حال است. هر یاخته بیانگر قانون دارما نیز هست. هر یاخته باید منشا ضمیر برتر خود را کشف کند و در خدمت همنوعانش باشد و استعدادهای بی همتای خویش را بیان کند. منشا یاخته های قلب و یاخته های شکم و یاخته های مصونیت جمعا در ضمیر برتر، حیطه توانایی مطلق است. چون مستقیما به این کامپیوتر کیهانی متصلند می توانند با سهولتی بی تکاپو و آگاهی بی زمان، استعدادهای یکتای خود را بیان کنند. فقط با بیان استعدادهای یکتای خویش می توانند هم تمامیت وجود خود و هم تمامیت کل جسم را حفظ کنند. گفتگوی درونی هر یاخته از جسم انسان این است که (چگونه می توانم کمک کنم) یاخته های قلب می خواهند به یاخته های مصونیت کمک کنند، یاخته های مصونیت می خواهند به یاخته های شکم و ریه کمک کنند و یاخته های مغز گوش فرامی دهند و به هر یاخته دیگری کمک می کنند. هر یاخته جسم انسان فقط دارای یک کنش است: کمک به هر یاخته دیگر.
با نگریستن به رفتار یاخته های جسم خودمان می توانیم خارق العاده ترین و موثرترین تجلی و بیان هفت قانون معنوی را نظاره کنیم. این نبوغ هوشمندی طبیعت است. اینها اندیشه های خداست مابقی جزاینند.
هفت قانون معنوی موفقیت، اصولی قدرتمندند که این توانایی را به شما خواهند داد تا بر خود تسلط یابید. اگر توجهتان را به این قوانین معطوف دارید و گام هایی را که در این کتاب آمده اند دنبال کنید، خواهید دید که می توانید هر آنچه را که خواهانید متجلی سازید. همه فراوانی و پول و موفقیتی را که آرزومندید. همچنین خواهید دید که زندگیتان شادمانه تر و از هر جهت سرشارتر می شود زیرا این قوانین، قوانین معنوی زندگی نیز هستند و زیستن را ارزشمند می سازند. کاربرد این قوانین در زندگی روزانه تان دارای یک توالی طبیعی است و یادآوری آنها می تواند کمکتان کند. قانون توانایی مطلق از طریق سکوت و مراقبه و عدم داوری و ارتباط با طبیعت تجربه می شود، اما از طریق قانون بخشایش به حرکت در می آید. این اصل می گوید همان را بدهید که می جویید. به این شیوه می توانید قانون توانایی مطلق را فعال کنید. اگر فراوانی می جویید، فراوانی بدهید. اگر پول می جویید، پول بدهید. اگر عشق و محبت و تحسین می جویید، بیاموزید که عشق و محبت و تحسین بدهید. از طریق آن اعمالتان که به قانون بخشایش ارتباط می یابد، قانون کارما را فعال می کنید. کارهای نیکو ایجاد می کنید و کارهای نیکو همه امور زندگی تان را آسان می کند. خواهید دید که نیازی ندارید برای برآورده ساختن آرزوهایتان تلاش و تکاپو کنید که به خود به خود به فهم قانون کمترین تلاش خواهد انجامید. وقتی همه چیز آسان و بی تکاپو باشد و آرزوهایتان مدام برآورده شوند، خود به خود فهم قانون قصد و آرزو را آغاز خواهید کرد. برآورده ساختن آرزوهایتان با سهولتی بی تکاپو، تمرین عدم دلبستگی را برایتان آسان خواهد نمود. سرانجام، هنگامی که فهم همه این قوانین را آغاز کنید، تمرکز بر غایت راستین حیات خود را آغاز خواهید کرد که به قانون دارما خواهد انجامید. با کاربرد این قانون، با بیان و عیان ساختن استعدادهای بی همتا و برآورده ساختن نیازهای همنوعانتان، آفرینش هرآنچه را که خواهانید و در هر زمان که خواهانید، آغاز خواهید کرد. سبک بال و خوشدل خواهید شد و زندگی تان تجلی عشق نامحدود خواهد گشت. ما مسافران سفری کیهانی هستیم، غبار ستاره ای که در چرخش ها و گرداب های بی کرانگی می چرخد و حرکت می کند. زندگی جاودانه است اما تجلیات حیات، موقت و گذرا و ناپایدارند. این سخن از گواتما بوداست.



عنوان: من- کودک- من

من- کودک- من

عنوان: من- کودک- من
جان براد شاو می گوید:
« در خصوص نقش کودک درون، سه نکته حایز اهمیت وجود دارد: سرعت تغییر افراد در هنگام مواجهه با این امر، عمق این تغییر و بالاخره توان و میزان خلاقیت ناشی از التیام جراحات گذشته کودک دورن»
ما ابتدا جهان را از دریچه چشمان یک بچه کوچک نگاه می کنیم. بعدها این کودک درون، بدون توجه به اینکه چقدر از نظر ظاهری رشد کرده و قدرتمند شده ایم، در طول زندگی با ما خواهد بود. اگر کودک آسیب پذیر ما آزرده، رها، شرمگین و یا فراموش شود، باز هم دود، اندوه و خشم او همواره با ما خواهد بود.
«به عقیده برادشاو همین کودک آزرده و فراموش شده درون، منشاء اصلی بدبختی های بشر است».
احیاء کودک درون عبارتست از بازگشت به گذشته ها، مرور مراحل رشد و پایان دادن به کارهای ناتمام.
با توجه به اهمیت نقش کودک در شکل گیری شخصیت، دکتر برادشاو در کتاب حاضر «من- کودک- من»، تمام توجه خود را به پرداختن به دوران کودکی و تجزیه و تحلیل رویدادهای آن زمان معطوف دانسته تا از این طریق ما را در شناخت واقعیت وجودمان یاری کند.

مادر و دختر

مادر و دختر

. در حقیقت ارتباط مادر با دختر از دوران طفولیت مادر شروع می شود. دوران طفولیت او تعیین کننده دوران طفولیت دخترش است. مادر به دختر آموزش می دهد که درباره خودش چه احساسی داشته باشد، چگونه با موقعیت های تنش زا روبرو شود، چگونه از زندگی اش لذت ببرد و چگونه بر ترس هایش غلبه کند. او به دخترش می آموزد چطور خانمانه رفتار کند، چطور لباس بپوشد. اهمیت اعتماد به خداوند را بداند و این که چطور روزی از دختر خودش مراقبت کند. مادر هر آن چه درباره زن بودن لازم است به دخترش آموزش می دهد. مادری می گوید پرورش دختر همانند رشد و پرورش گل است. شما تمام تلاشتان را می کنید. اگر کارتان را خوب انجام داده باشید، گلتان شکوفه می کند و سپس به سوی زندگی خودش می رود. همه مادران به طور غریزی این مسئله را می دانند. دوست داشتن دختری که بخشی از شماست، ارتباط مادر و دختر را به گونه ای خاص شکل می دهد. مادران عاشقان همیشگی دخترشان هستند. هیچ کس نمی تواند این موضوع را نادیده بگیرد. پنج عامل اصلی: مادرباش نه بهترین دوستش، اجازه بده با رویاهای خودش زندگی کند، او را وادار نکن با رویاهای تو زندگی کند، زنی قوی و با اعتماد به نفس باش، همسر خوبی باش، تو چگونگی ارتباط آینده اش را با مردان شکل می دهی، آگاه باش که هدف این نیست که برای همیشه مرکز زندگی اش باشی، او را به سوی زندگی مستقل سوق بده. اینها 5 عامل اصلی در ارتباط مادر و دختر می باشند. از همین الان شروع کن. مادری باش که همیشه می خواستی، منتظر نشو او هجده ساله شود. این حقیقت را بپذیر که او دختر کوچولوی باباست. از زمانی که در گهواره بود این را می دانست. ممکن است نتوانی تصور کنی که او را ترک کنی و به سر کار بروی. همه مادران چنین احساسی دارند. به خاطر داشته باش هر کاری او دلش می خواهد انجام شود. برای بهترین بخش زندگی اش کارهایی است که تو برایش انجام می دهی. اسامی عروسک ها و حیوانات پارچه ای اش را بدان. از او بخواه درباره آنها برایت داستان تعریف کند. خنداندن او اولین کارت خواهد بود. با او غلغلک بازی کن. بدان به عنوان مادر کارت این است که علت گریه اش را بدانی. ببین مشکلی وجود دارد یا تنها خواهان توجه توست. مردان هرگز این موضوع را درک نمی کنند. به او کمک کن نام و نام خانوادگی و نشانی خانه را حفظ کند. این بسیار مهمتر از یادگیری الفباست. گاهی به او اجازه بده خودش مسواک بزند و موهای پدرش را همان مدلی که دوست دارد شانه کند. برای فرستادن او به کلاس های موسیقی، شنا، ژیمناستیک و... از همین حالا پس انداز کن. هرگز کاری نکن که به عشق بدون قید و شرط تو به خودش شک کند. وقتی خودش از عهده انجام کارهایش برمی آید، دیگر آنها را برایش انجام نده، این کار به نفع هردوی شما خواهد بود. هر شب برایش کتاب بخوان. مهربان بودن بیش از حد لازم را به او آموزش بده. به او بگو می تواند هر شغلی دلش می خواهد برای آینده اش انتخاب کند. سپس او را برای این که می خواهد هنرپیشه، پزشک یا خانه باشد، سرزنش نکن. اگر با مادرت ارتباط خوبی نداشتی، نترس مبادا ارتباطت با دخترت همان طور باشد. هرچه باشد حالا تو اشتباهات آن رابطه را میدانی. اجازه بده بیفتد و سپس دوباره بلند شود. مانع پشرفت مهارت هایش نشو. فکر نکن اگر او سرکشی کند، گریه کند یا تو را متهم کند یعنی کارت را اشتباه انجام داده ای در حقیقت این علایم اغلب به معنی این است که داری کارت را درست انجام می دهی، برای زمان صرف شام احترام خاصی قایل شو. همه باید حضور داشته باشند و حرف همه شنیده شود. در تعریف و تمجید از او زیاده روی نکن. تنها در شرایط لازم او را تشویق کن در غیر این صورت تشویق و تمجید معنایش را برای او از دست می دهد. با هم به گردش و تفریح بروید، حتی اگر حیاط پشتی خانه باشد. به محض ورود به مدرسه درباره خطرات سیگار خواهد شنید. اما او نیاز دارد آنها را از تو هم بشنود. اجازه بده صورتش را با لوازم آرایش تو آرایش کند. گوشواره هایت را به گوش کند و با کفش های پاشنه بلندت راه برود. ما به او یادآوری کن که نباید بیرون از خانه آرایش کند تا زمانی که به او اجازه این کار را بدهی. از همان ابتدا آداب معاشرت را به او آموزش بده و آنها را اجرا کن حتی وقتی که سیزده ساله است. وقتی از خانه دور هستی یا به مسافرت می روی به او تلفن کن. به او آموزش بده هر روز صبح با دیدی جدید به دنیا بنگرد. اجازه بده با کامپیوترت بازی کند به این ترتیب هرگز دزدکی به سراغ آن نخواهد رفت. به او آموزش بده پس از اتمام تکالیف یا بازی وسایلش را سر جای خودش بگذارد. گاهی اوقات او را با خودت به سر کار ببر. به این ترتیب او می بیند که چه می کنی. اجازه بده کمکت کند. با این کار احساس مهم بودن می کند. به ذهن بسپار که او همیشه تو را زیر نظر دارد. او می بیند با خانواده ات چطور رفتار می کنی و چطور با مشکلات زندگی روبه رو می شود. هرگز او را وادار نکن بابت خشم تو احساس مسئولیت کند، مگر این که واقعا خودش مسئول آن باشد. این اصل را پایه گذاری کن، گریه و زاری ممنوع. توجه داشته باش یکی از مهمترین وظایف تو کمک به او برای کسب احساس هویتش است. باید به او احساس هویت بدهی. به یاد داشته باشد وقتی او اعتماد می کند که مادرش در مواقع بحرانی کمکش خواهد کرد، بهتر خواهد توانست از خودش حمالت کند. به او آموزش بده غلو نکند و گزافه گویی نکند. به او بگو اگرچه ممکن است گاهی با هم توافق نداشته باشید یا دعوا کنید، همیشه دوستش خواهی داشت. از هر لحظه بودن او در کنارت لذت ببر. ساع دارد تیک تاک می کند، زمان سپری می شود، به او کمی آزادی بده، منتهی بهای شکست خوردنش خیلی زیاد نیست. اجازه بده از اشتباهاتش درس بگیرد. به او کمک کن نقاط قوتش را بشناسد و نقاط ضعفش را تقویت کند. از ابتدا رعایت این سه اصل را برایش مشخص کن: چشم غره نمی رود، در را نمی کوبد، احترام متقابل را رعایت می کند. درک کن که برای دختران استقلال معمولا با موهایشان شروع می شود. از خودت بپرس واقعا چقدر مهم است که موهایش چه مدلی باشد. مطمئن شو او و پدرش زمانی را با یکدیگر سپری می کنند. آنها به هم نیاز دارند. تشویقش کن در برابر زورگویی و تهدیدات هم سالانش ایستادگی کند. این کار را از سال های اولیه شروع کن. به او آموزش بده بداند. تنها چیزی که مانع انجام کاری می شود، ترس از این است که نتواند آن را به خوبی انجام دهد. تشویقش کن هر روز یک عمل خوب و پسندیده انجام بدهد. سعی کن شکاف بین نسل ها را به درستی درک کنی.

یک دقیقه برای خودم

یک دقیقه برای خودم

مطمئن نبودن شروعی خوب است. معنی مطمئن نبودن این است که تو در انتظار چیز تازه ای هستی. با یافتن موفقیت درونی، بهترین، آسان ترین و در واقع تنها راه لذت بردن از هر چیز دیگری را در زندگی به دست آورده ای. گاهی مراقبت از کار به معنی مراقبت از خود می باشد. فکر را به درون خودتان متمرکز کنید. درون شما همانی است که تو هستی. درون یا نفس ما همان قدر با هم متفاوتند که اثر انگشتانمان. این نفس است که باید از آن مراقبت کنیم زیرا وقتی از نفس های خود به خوبی مراقبت کنیم سالم تر و خوشحال تر خواهیم بود و در چنین شرایطی بهتر کار خواهیم کرد و بیشتر قادر به کمک به دیگران خواهیم بود. کسانی که از خود به خوبی مراقبت نمی کنند و توجه کمی به خود دارند مسلما برای دیگران خوب و مفید نیستند. اگر بیشتر از خود مراقبت بعمل آورند برای دیگران هم بهتر خواهد بود. با چشم درون به نتیجه کارتان نگاه کنید. زمانی که شما به کار اهمیت بیشتری می دهید تا به خانواده و یا زمانی که به خانواده توجه بیشتری می کنید تا به خود در این زمان تعادل زندگی از دستتان خارج می شود. برای خوشحال تر شدن کافی است بنشینی و به ساعتت نگاه نکنی تا زمانی که احساس کنی یک دقیقه گذشته است نه یک ثانیه بیشتر و نه کمتر. با کمک یک دقیقه بودن با خود ابتدا می توانی از کاری که در حال انجامش هستی آگاه شوی و سپس می توانی با آگاهی یک راه بهتر را برگزینیم. وقتی دقیقه ای می ایستی و ساکت و آرام نگاه می کنی اغلب راه بهتری می بینی و سپس همان طور که اغلب امکان پذیر است، آن را انجام می دهی. همین یک دقیقه ساده و صریح نگاه کردن و اندیشیدن به رفتار و افکارمان ما را به چیزی بسیار قدرتمند راهنمایی می کند. ما را به درونمان می کشاند تا به خردمندی و فرزانگی خود گوش دهیم. صرف کردن یک دقیقه چند بار در روز، برای ایستادن و نگاه کردن به آنچه انجام می دهیم بیشتر به رانندگی در شهر و ایستادن در مقابل علایم ایست است. این علامتها به ما کمک می کنند تا به سلامت به مقصدی که در پیش داریم برسیم. آنچه برای خود انجام می دهید این احساس را به ما می دهد که مورد مراقبت و توجه قرار گرفته ایم. این همان چیزی است که ما را خوشحال می کند. کار دیگری که می توانید برای خودتان انجام دهید خندیدن است. هرچه بیشتر بخندیدی سالم تر و شاداب تر می شوید. خندیدن به خود نه دیگران روش خوبی برای مراقبت کردن از خودمان است. با خندیدن به خود و انجام کارهای کوچک برای خودتان واقعا به شما کمک می کند که احساس خوبی داشته باشید. با خود همان گونه رفتار کنیم که دوست داریم دیگران با ما رفتار کنند. زمانی که احساس یک قربانی را دارید آیا می دانید چه کسی شما را آزار داده؟ خودتان. چون شما می توانید بهترین دوست خود یا بدترین باشید و این بستگی به آن دارد که چه فکری را برمی گزینید و چه کاری را انتخاب می کنید.
نیاز چیزی است که ما برای زندگی و سلامت خود به آن محتاجیم. یک خواست چیزی است که امید داریم ما را خوشحال سازد ولی اغلب این کار را نمی کند. وقتی آنچه را که می خواهید به دست آورید، احساس موفقیت می کنید ولی احساس سعادت مربوط به وقتی است که چیزی را به دست آورده و خواسته باشید. ما هرگز نمی توانیم به چیزی که به آن احتیاج نداریم به اندازه کافی دست پیدا کنیم. مانند پول خواستن است که به دست آوردن آن و دریافت این نکته که خوشحالی آور نیست با هم موجب نمی شود که از خواستن بیشتر به این امید که موجب سعادت خواهد شد، دست برداریم. گاهی می توانیم فشار روانی زندگی خود را با نرفتن به طرف چیزی که به آن نیاز نداریم کاهش دهیم. فکر می کنی من و شما چه احساسی خواهیم داشت وقتی که در نهایت سختی و تلاش خسته کننده چیزی را به دست آوریم که متوجه می شویم از جمله نیازهای درجه یک ما نبوده است؟ قطعا احساس یاس می کنیم و افسرده خواهیم شد. آیا می دانید وقتی امور بر وفق مرادتان نیست چه می کنید؟ چیزهای بد را رها کنیم تا به چیزهای خوب برسیم. وقتی اوضاع خوب به نظر نمی رسد تو هم می توانی همین کار را بکنی و یا زندگی را ساده بگیری، آن قدر از چیزهای غیرضروری بزنی تا به هسته اصلی چیزی که خوشحالت می کند برسی. وقتی زندگی در طریق ساده قرار گرفت آن را در همان طریق حفظ کنی. هرچه زندگی ساده تر باشد بیشتر احساس آرامش می کنی. نحوه نگرش ما به زندگی راه منحصر به فرد برخورد خود را انتخاب کنیم. اگر دو عاطفه واقعی در زندگی ما وجود دارد، یکی عاطفه مثبت عشق و دیگری عاطفه منفی ترس است. وجود یکی یعنی عدم وجود دیگری. می توان گفت تمام عواطف دیگر از این دو مشتق می شوند. وقتی بر اساس عشق تصمیم می گیریم، بدون دخالت ترس احساس خوبی خواهیم داشت حتی قبل از آن که بدانیم نتیجه اش چیست. هریک از ما می دانیم چه چیز برایمان خوب است. فقط باید از شتاب زدگی به اندازه کافی بکاهیم و از خود مراقبت کنیم. ما باید به طور منظم برای تغییر یافتن تلاش کنیم. یکی از راههای تغییر رفتار صرف کردن مکرر یک دقیقه برای خود است. شما باید آن قدر به صرف یک دقیقه ادامه دهید که روزی کار برایتان سهل و طبیعی شود. یک دقیقه برای خودتان شما را به سوی بهتر فکر کردن و بهتر از سابق عمل کردن می برد. ما هر روز باید از نو یاد بگیریم که چگونه از خود بهتر مراقبت کنیم. همه ما بیشتر به خودمان فکر می کنیم. این امری کاملا طبیعی است. وقتی بدون احساس گناه این کار را انجام دهیم خود به خود پیشرفتی حاصل می شود و به جایی می رسیم که به دیگران بیندیشیم. ولی اکثرا از این می ترسیم که مبادا گرفتار خودخواهی شده باشیم. در دوران جوانی افراد خوش نیت نگران ما می شوند. آنها می ترسند که اگر بیش از حد به خود فکر کنیم به فکر دیگران و علائقشان نباشیم. چون آنها می دانند این نوع خودخواهی در زندگی مایه زیان است. در چنین وضعیتی است که به جای اعتماد کردن به ما، به خاطر این که ابتدا به خود اهمیت داده ایم و سپس در ادامه راه برای دیگران اهمیت قایل شده ایم، از ما می خواهند این نظم طبیعی را معکوس کنیم، یعنی اول دیگران را در نظر بگیریم و بعد خودمان را، درست مانند آن که گاری را جلوی اسب ببندیم. ما معمولا در طریق خوشبختی بیشتر اوقات دیگران را بر خود مقدم می داریم و خود را در انتها قرار می دهیم. این کار ما را به جایی نمی رساند و باعث می شود درجا بزنیم. گاهی بزرگترهای ما تصور می کنند ما هیولای کوچکی هستیم که احساسات دیگران را پایمال می کنیم و به این خاطر که اطمینان حاصل کنند به اندازه کافی دانش و آگاهی به دست آورده ایم که ملاحظه مردم و دیگران را بکنیم و فراموش کردند نسبت به ما همان تواضع و فروتنی را نشان دهند که ما باید نسبت به دیگران نشان می دادیم.