انتخاب مسیری از سرنوشت...

وقتي که صحبت از ازدواج و انتخاب همسر مي شود ناخودآگاه احساس مي کنم که مرحله سخت و خسته کننده اي در پيش است. شايد دليل اين که آن را سخت و دشوار مي دانم اين است که نياموخته ام چگونه همسر ايده آل خودم را انتخاب کنم، شايد به وقاياي زندگي آشنا نيستم و شايد به قول بزرگترها سرد و گرم زندگي را نچشيدم.

اما، با آن که از مزاياي ازدواج مطلعم و به آرامش نسبي و شگفتي هاي روحاني و احساسي آن اعتقاد دارم، تصور مي کنم، ازدواج، انتخاب يکي از شاه راه هاي سرنوشت است و انتخاب نابه جا و اشتباه در اين زمينه نتايج بد و ناگواري بر جاي خواهد گذاشت. بنابراين براي رسيدن به انتخاب درست و ايده آل، هوشياري و آگاهي و چشم انداز مدبرانه اي لازم است تا بتوانم تمام اثرات مثبت و منفي زندگي با همسر مورد نظرم را در جوانب مختلف و زمان هاي متفاوت بررسي نمايم.

به نظر من پيوند زناشويي به معني سهيم شدن فرد ديگري از جنس مخالف با گذران زندگي ام است که تحت تاثير حضور او تمام برنامه ها و اهداف شخصي و عمومي من، تصميم هاي بزرگ و کوچک زندگي ام، روابط خانوادگي و عمومي ام، موقعيت هاي تحصيلي و شغلي و اجتماعي و موفقيت ها و پيشرفت هايم متحول خواهد شد.

اگر بخواهم به درستي زندگي کنم و آداب زندگي زناشويي را به جا آورم و به قوانين تعريف نشده! اما قابل انتظار احترام بگذارم، ناگزيرم که نظر، عقيده و باورهاي همسرم را در اتخاذ تصميماتم شريک نمايم و هم پاي خواسته و توان او حرکت نمايم و هنگام درماندگي به احترام او بمانم تا مشکلش رفع شود و هنگام پيشرفت و موفقيت خود را به او برسانم تا از وجود من آزرده نشود و احساس شرم نکند.

همين تصورات و نوع نگاه من است که موجب مي شود تا رفتار و اعمال، سطح اجتماعي، شغلي و تحصيلي و خانوادگي طرف مقابل و چگونگي تصورات و نوع خواسته ها و توقعاتش از زندگي زناشويي و نحوه تربيت خانوادگي و اجتماعي او، براي من مهم باشد زيرا زندگي و آينده من را تحت تاثير قرار مي دهد!

به همين دليل است که وقتي صحبت از ازدواج مي شود احساس ناخوشايندي به من دست مي دهد زيرا هنگامي که به توقعات اطرافيان و جنس مخالف در دنياي امروز فکر مي کنم، اين گونه تصور مي کنم که معيارهاي اوليه طرف مقابل من در موضوعاتي معنا شده است که متاسفانه با معيارهايي من تفاوت عمده اي دارد. نمي دانم افکار من رويايي است يا توقعات طرف مقابل سطحي نگر؟! اما اين را مي دانم که من هميشه باطن را مي بينم و ظاهر را بر حسب آن معنا مي کنم، خواه آن ظواهر زيبايي باشد، خواه ثروت و خواه مقام يا تحصيلات!

معيار دختران و پسرهاي جوان و خانواده هاي آن ها معمولا بعد از نجابت و پايبندي به مذاهب، سطح تحصيلي و شغلي و مالي آن ها است و به ظاهر و زيبايي هم توجه خاصي مي شود. معمولا اين شرايط در اغلب موارد براي يک وصلت توام با رضايت دختر و پسر و اطرافيان کفايت مي کند. شايد دليل آن هم اين باشد که فرصت و زماني که براي انتخاب و شناخت طرف مقابل از سوي خانواده ها(مخصوصا خانواده دختر) گرفته مي شود بيشتر از اين بضاعت نمي کند يا اين که مسايل ديگر کم ارزش هستند و به اميد هماهنگي و تفاهم درگذشت زمان، ناديده گرفته مي شوند.

اما آن چه را من معيار ازدواج مي دانم اين است که رفتار و طرز فکر طرف مقابل شبيه من باشد. عقايد و باورهاي او با خواسته هاي من مغايرت نداشته باشد. او و خانواده اش از سطح بالاي شعور و درک اجتماعي برخوردار باشند و ريشه خانوادگي شان با اصالت، فرهنگشان متمدن باشد. والدين او به عنوان مشاورهاي اصلي همسرم، از تجربه و درايت کافي و مناسب براي يک زندگي خوب و ايده آل برخوردار باشند و تربيت خانوادگي و اجتماعي آن ها در موضوعات مختلف زندگي متعادل و منطقي باشد. دوستان و افرادي که با آن ها ارتباط نزديک دارد در شان خودش باشند. در رفتار همسرم تعادل و هماهنگي حفظ شود و موقعيت و شرايط مختلف زندگي را به درستي درک کند. آداب و معاشرت اجتماعي و ارتباط جمعي قوي و جذابي داشته باشد. افکار و برنامه هايش واقعي، دست يافتني و در مرحله اجرا باشند. فکر اقتصادي داشته باشد و در زمينه هاي متنوع فعاليت کند و سخاوتمند باشد. روحيه شاد و نگاه مثبت داشته باشد و در ارتباط با ديگران کم تر به معايب آن ها توجه کند. براي شرف و آبروي خود و خانواده ارزش قايل باشد و براي حفظ آن تلاش کند. عصباني نشود و هنگام جرو بحث توهين و دشنام نگويد. با ادب و متين باشد و شرم و حيا را رعايت کند. مشتاق آرامش و محبت در زندگي باشد و ميزان علاقه و محبت خود را در رابطه با من به زبان بياورد و در رفتارش نمايان سازد. صادق، منصف با عدالت و خيرخواه باشد و به عقايد و باورهاي ديگران احترام بگذارد و آن ها را مقدم بشمارد. خود او خانواده اش انسانيت داشته باشند و شرافتمند باشند. با يکديگر با احترام صحبت کنند و براي هم ارزش قايل باشند. قدرشناس باشند و حد توقعات خود را بدانند.



مهم اين نيست که سطح تحصيلي وشغلي و مالي ايده آلي داشته باشد، مهم اين است که توانايي، لياقت و ظرفيت رسيدن به اين موقعيت ها را داشته باشد و در جهت رسيدن به آن ها صادقانه تلاش کند.

شخصيت و نحوه گفتار، کردار و افکار او براي من از زيبايي ظاهري اش مهم تر است و اين که انعطاف داشته باشد و انتقاد پذير باشد تا بتواند شرايط سخت و دشوار زندگي را تحمل کند و مشکلات را با ملايمت حل نمايد.

همين مسايل است که از بروز اختلاف هاي عميق و حوادث ناگوار جلوگيري مي کند و موجب مي شود تا فرد بعد از ازدواج راهش عوض نشود و عقايد و باورهايش به بيراهه نروند. در اداره زندگي و تربيت فرزندان و هدايت خانواده به مشکل نخورد يا همسرش به راهي نرود که در شان او و خانواده اش نباشد. اختلاف هاي خانوادگي و قهر و قطع رابطه ها کم تر مي شود. موفقيت هاي دو نفره بيشتر و تکروي ها کم تر مي گردد. اختلاف هاي عقيدتي، فرهنگي و نگرشي ديگر وجود نخواهد داشت و همه آن ها به گونه اي زندگي مي کنند که مشتاق آن هستند.

عشق واقعي ثروت و مقام و موقعيت نمي شناسد، عشق واقعي آن است که بر اساس معيارهاي واقعي و منطقي ازدواج شکل بگيرد و به علاقه تبديل شود تا پايدار بماند. اگر کسي عاشق صداقت همسرش باشد دوام عشقش بيشتر است تا به خاطر موقعيت مالي و مقام او به وي ابراز علاقه کند.

درست است که معيارهاي ازدواج من رويايي است و همه آن ها در وجود يک نفر جمع نمي شوند و يا اگر باشد احتمال دارد خصوصيات من را نپذيرد اما اين مهم نيست، مهم اين است که من بتوانم قبل از ازدواج (مراسم عقد و عروسي) سر فرصت و با دقت کامل اين اولويت ها را در شخصيت طرف مقابلم و خانواده اش جستجو کنم و براي رسيدن به آن ها هوشيار باشم و با معيارها و خصوصيات ظاهري عوضشان نکنم.

اين کار با دقت در خصوصيات طرف مقابل تا حدود زيادي قابل تشخيص خواهد بود و هرچه ارتباط در دوران آشنايي در شرايط و موقعيت هاي مختلف بيشتر باشد، شناخت بيشتري بدست خواهد آمد.

مسايل مربوط به ازدواج را نمي توان در يک مقاله چند صفحه اي خلاصه کرد و براي گفتن تمام جوانب آن نياز به نگارش کتب متعددي است، اما اين گونه مطالب و مقاله هاي مشابه موجب مي شود تا در مورد اين موضوع مهم بيشتر بيانديشيم و با دقت بيشتري تصميم بگيريم .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر