اختلال سلوك،

اختلال سلوك،

اختلال سلوک:
اختلال سلوک مجموعه ی پایداری از رفتارهایی است که با گذشت زمان شکل میگیرد و غالبا مشخصه ی آن پرخاشگری و تجاوز به حقوق دیگران است . اختلال سلوک با بسیاری از اختلالات دیگر از جمله اختلال نقص توجه_ بیش فعالی افسردگی و اختلالات یادگیری همراه است و علاوه بر آن با چندین عامل روانی_اجتماعی نظیر سطح پایین اجتماعی-اقتصادی روش تربیتی خشن وتنبیهی اختلافات خانوادگی فقدان نظارت مناسب والدین و فقدان کفایت اجتماعی ارتباط دارد .خطر ابتلا به اختلال سلوک در کودکانی که یکی از والدین حقیقی یا والد خوانده ی آنها به اختلال شخصیت ضد اجتماعی مبتلاست یا یکی از برادران یا خواهران آنها مبتلا به اختلال سلوک است، بیشتر است. این اختلال همچنین در کودکانی که والدین آنها وابستگی به الکل، اختلالات خلقی، اسکیزوفزنی یا اختلال بیش فعالی همراه با عدم توجه یا اختلال سلوک داشته اند، شایع تر است. صرفنظر از تأثیرات وراثتی والدین بر کودکان که در این اختلال گزارش شده، بخش عمده ای از رفتارهای ضداجتماعی و مرتبط با اختلال سلوک و بزهکاری، ناشی از آموزش توسط پیام های کلامی و غیر کلامی والدین، خواهران و برادران است.
بر طبق ملاکهای DSM-IV-TRوجود سه رفتار اختصاص از 15 رفتار ذکر شده ضروری است که شامل موارد زیر است:
1-زورگویی وقلدری
2-تهدید کردن
3-ارعاب دیگران
4-بیرون ماندن از خانه علی رغم قدغن والدین
5-شروع قبل از سن 13 سالگی
DSM-IV-TR همچنین تصریح میکند که فرار از مدرسه باید قبل از 13 سالگی شروع شده باشد تا جزو نشانه های اختلال سلوک محسوب شود .این تشخیص را فقط زمانی میتوان برای افراد بالاتر از 18 سال به کار برد که واجد ملاکهای اختلال شخصیت ضد اجتماعی نباشند.DSM-IV-TRنوع خفیفی از این اختلال را توصیف میکند که در آن معدودی از مشکلات رفتاری فراتر از حدی که برای تشخیص لازم است وجود دارند وهمچنین این مشکلات فقط منجر به آسیب جزیی دیگران میشوند .طبقDSM-IV-TRدر نوع شدید این اختلال مشکلات رفتاری فراوانی علاوه بر حداقل لازم برای تشخیص وجود دارد و یا مشکلات رفتاری موجب آسیب قابل ملاحظه به دیگران میشود.)کاپلان)
تاریخچه و طبقه:
روانشناسان روانپزشکان به طور سنتی اهمیت رفتارهای ضد اجتماعی کودکان و نوجوانان را از دو دیدگاه مورد بررسی قرار داده اند. اولین دیدگاه از تجربه بیماران بالینیبود که تصور میشد در شکل گیری شخصیت از نقص اساسی برخوردارند اصطلاح شخصیت جامعه ستیز در مورد خصوصیات بالینی این اختلال به کار گرفتهشد دومین دیدگاه از تجربه عالی درکار کردن با جوانان بزهکار ناشی شد تصور رایج چنین بود که اینگونه افراد با رفتار ضد اجتماعیخود در حال واکنش نشان دادن بهرویدادهای سخت زندگیوناگواری میباشند که در خانواده یا جامعه خویش تجربه کرده اند(ارلس1944).
هیلی(1926)پایه گذار وپدید آورنده اولین کلینیک دادگاه نوجوانان در شیکاگو وبوستون افراد بزهکار را به عنوان کسانی که دارای نقص"سرشت روانی" هستندتوصیف نمود.او بر اهمیت یافتن دو نقص فیزیکی و روانی بیماران تاکیدمی کرداین ترکیب نواقص عقیده او را که رفتار این گونه نوجوانان ناشی از طبیعت و وراثت است تصدیق مینمود.در همان زمان روانشناس انگلیسی برت(1952)رساله ای به یاد ماندنی منتشر نمود و تهاجمات چند گانه اجتماعی و بیولوژیکی را که باعث تقویت این نواقص میشدندشناسایی نمود اما او روی عامل وراثتی تاکید کمتری داشت.
کلکلی(1941)رساله ای تحت عنوان "نقاب سلامتی"منتشر نمود وتوضیحات بالینی مفصل و ارزیابی جامعی را در مورد افراد جامعه ستیز ارائه کرد وی این خصوصیات را به شرح ذیل عنوان نمود.
1-عدم وجود حس مسئولیت
2-امتناع از پذیرفتن انتقاد به خاطر انجام کارهای خلاف
3-عدم وجود حس شرم وحیا وندامت
4-دروغگویی و فریب
5-درس نگرفتن از تجربیات
6-خود محوری بارز
7-عدم بصیرت
8-افراط در نوشیدن الکل
9-انحرافات جنسی
10-هدف هدفگرایی که نتیجه آن اغتشاش در امور زندگی است.
وی همچنین به تاثیرات عوامل وراثتی و محیطی معتقد بود.
در حالیکه کلکلی سعی در طبقه بندی این اختلالات داشت متخصصین بالینی دیگرکه برروی کودکان کار میکردند تلاش داشتند تا منشا مجموعه نشانگان رفتاری را شناسایی کنندکه تصور میشود با" جامعه ستیزی"بزرگسالان در ارتباط است.یکی از موثرین این گروه
"جان باولبی"بود .او در یکی از مطالعات اولیه مربوط به پسر بچه های بزهکار سیستمی را ابلاغ کردکه از شش نوع تشکیل شده بود. در بین آنها خصوصیات بی عاطفی هیجان زد گی و افسردگی متداول بود این سیستم شبیه به طبقات اصلی اختلال سلوک بود که بعدا در ICD-10بوجود آمد.(سازمان بهداشت جهانی1992)
رابینز(1978)به رابطه متقاعدکنندهای بین مسایل رفتاری کودکان و نوجوانان و اختلال شخصیت ضداجتماعی دست یافت.این مطالعه مهم در نمونه های مختلف تکرار شد و یافته هایی که بدست آمد از قابل اطمینان ترین یافته های ممکن در روانپزشکی نوین بود.
این یافته ها جدی بودن و دیرینگی و طویل المدت بودن اختلالات ضد اجتماعی را ثابت کرد.
وقتی که این مسایل از کلینیک های متعلق به دادگاه به روی جامعه و زمینه های طبی حرکت نمودبه موازات پیشرفت اصول روانپریشی در اذهان روانپزشکان چشم اندازی بهتر وگسترده تر از نظریه های مربوط به"حقارت سرشتی"گردید و نظریات تشخیصی جدیدی ظهور کرد.ابتدا اختلال سلوک و سپس اختلال نافرمانی وارد "واژگان"روانپزشکی کودک شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر