چرا زنان نمي‌توانند اينشتين باشند؟

چرا زنان نمي‌توانند اينشتين باشند؟

چرا زنان نمي‌توانند اينشتين باشند؟
اشاره
چرا زنان نمي‌توانند اينشتين باشند؟ هرچند دانمشندان امروزي نيز بر اين عقيده‌اند كه مغز زنان و مردان با يكديگر تفاوت دارد، مطالعات جديد اين نظر قديمي را كه زنان در مقايسه با مردان در زمينه‌هاي علمي ضعيف‌تر عمل مي‌كنند رد كرده است. درست است؛ زنان به اندازه‌ي مردان توانايي انجام فعاليت‌هاي بدني شديد را ندارند، همچنين ممكن است مردان اشتياق بيشتري براي كسب درجات بالاي علمي داشته باشند، اما هيچ كدام از اينها به معناي ناتواني زنان در رقابت در عرصه‌هاي علمي نيست.
متأسفانه دنياي علم و دانش در عصر ما هم دنيايي مردانه است و هنوز بيشتر دانشمندان، محققان و مهندسان برجسته مرد هستند. البته روزبه‌روز بر تعداد زناني كه از اين تعريف سنتي پا فراتر گذاشته‌اند افزوده مي‌شود. تحقيقات اخير بر روي تفاوت‌هاي مغز زنان و مردان آشكار كرده‌اند كه تفكر قديميِ توانايي بيشتر مردان در كسب مهارت در علوم و فنون برگرفته از نگاه تبعيض‌آميز جوامع نسبت به زنان بوده است.
یک نگاه پزشکی :
با استفاده از روش‌هاي تصويربرداري جديد، مغز زنان و مردان مورد مطالعه قرار گرفته است. اين بررسي‌ها نشان مي‌دهد كه تفاوت‌هاي ساختماني ميان مغز زنان و مردان وجود دارد، اما اين فقط بخش كوچكي از موضوع است. بسياري از تفاوت‌هاي رفتاري ميان دو جنس حاصل تفاوت در عملكرد اعضايي است كه پيام‌هاي محيطي را به مغز منتقل مي‌كنند. منظور از اين اعضا چشم‌ها، بيني، گوش‌ها و گيرنده‌هاي موجود در پوست است. به علاوه، فعاليت مغز افراد در پاسخ به هورمون‌ها، تمرينات ورزشي، رژيم غذايي و داروها دائماً در حال تغيير است. الگوي فعاليت‌هاي مغزي در يك فرد هم بسته به سن او يا زماني از روز كه در آن به سر مي‌برد متفاوت است.
همه‌ي ما اين تفكر را در ذهن داريم كه در كلاس‌هاي درس مدارس نمره‌‌هاي بالاي رياضيات، فيزيك و علوم متعلق به پسرهاست. اما در جامعه واقعيت چيز ديگري است. مردان هميشه بهترين رئيس‌هاي دانشگاه‌ها نيستند.
تحقيقات نشان داده كه مردان بيشتر اوقات بدون توجه به تأثير اعمالشان در اطرافيان آنها را پيش مي‌برند. همچنين، با بالا رفتن سن مردان، بخش‌هاي بيشتري از مغزشان كه مركز تفكر و استنتاج منطقي است تحليل مي‌رود.
دانشمندان براي بررسي دقيق‌تر اين تغييرات و تفاوت‌ها از مغز زنان و مردان نقشه‌برداري كردند. بايد راهي براي تعميم دادن يافته‌هاي آزمايشگاهي و نظريه‌هاي علمي به آنچه كه در واقعيت‌ مشاهده مي‌شد پيدا مي‌كردند.
1. بزرگ‌تر بودن مغز مردان به معناي قدرت ذهني برتر آنان نيست.
در قرن نوزدهم، كورپوس كالوزوم (Corpus Callosum)، دسته‌ي اعصاب وصل‌كننده‌ي دو نيمكره‌ي مغز، كليد طلايي كشف راز قدرت ذهني انسان شناخته شد. در آن زمان اعلام شد كه اين بخش در مردان در مقايسه با زنان وسعت بيشتري دارد. اما در 1980 اين نظريه رد شد و بزرگ‌تر بودن وسعت اين ناحيه در زنان را دليل غلبه‌ي نيمه‌ي احساساتي و عاطفي مغز بر نيمه‌ي استدلال‌گر و منطقي آن دانستند. هرچند كه اين نظريه در حال حاضر رد شده است، هنوز دانشمندان به نتيجه‌ي قطعي نرسيده‌اند كه زنان يا مردان كدام كورپوس كالوزوم وسيع‌تري دارند و وسعت بيشتر آن ناحيه از مغز به معناي چيست.
بيشتر مطالعات انجام شده بر روي مغز اين واقعيت را تأييد كرده است كه مغز مردان 10 درصد از مغز زنان بزرگ‌تر است. حتي اگر اين موضوع را در كنار بلندتر بودن 8 درصدي متوسط قد مردان در مقايسه با زنان قرار دهيم، باز هم به اين نتيجه مي‌رسيم كه مغز مردان بزرگ‌تر از مغز زنان است. اما اندازه‌ي بيشتر به معناي قدرت ذهني برتر نيست. نتايج تست‌هاي هوش در زنان و مردان مشابه است و تفاوت‌ فقط در اندازه‌ي ظاهري مغز آنهاست.
تحقيقات ديگري بر روي مغز جنين دختر و پسر در طي مراحل تكاملي انجام شده است. اين مطالعات تا دوران بلوغ مغز و رسيدن آن به حداكثر اندازه‌ي طبيعي ادامه يافت. نتايج حاصل جذابيت بحث را بيشتر كرد. ارتباط بين دو نيمكره‌ي مغز در زنان بيشتر از مردان است. همچنين در قسمت‌هاي خاصي از مغز زنان تراكم رشته‌هاي عصبي بيشتر است. به نظر مي‌رسد كه زنان از بخش‌هاي ويژه‌اي از مغز خود بيشتر از مردان استفاده مي‌كنند، چه بسا ارتباط بيشتر دو نيمكره‌ي مغز در زنان توجيهي باشد بر اين واقعيت كه زنان در مقايسه با مردان بيشتر از حملات مغزي جان سالم به‌در مي‌برند. زيرا هنگامي كه بخشي از مغز آسيب مي‌بيند، قسمت‌هاي سالم اين نقصان را جبران مي‌كنند. به علاوه، مردان براي تفكر بخش كوچك‌تري از مغز خود را به كار مي‌برند. هنگامي كه مردان مسئله‌اي رياضي حل مي‌كنند، كتاب مي‌خوانند، عصباني يا غمگين مي‌شوند، مناطق كم‌وسعت‌تري از مغز خود را فعال مي‌كنند.
در هر دو جنس، آميگدال (Amygdala) كانون احساسات و هيجانات است. اما همان‌طور كه در واقعيت مي‌بينيم ابراز احساسات و عواطف در زنان و مردان كاملاً متفاوت است. به نظر مي‌رسد كه در زنان ارتباطات ميان آميگدال (بخشي از ماده‌ي خاكستري كه در عمق مغز واقع شده است) و نواحي‌اي از مغز با قابليت‌ به‌كارگيري زبان و مهارت‌هايي از اين قبيل به مراتب بيشتر از مردان است. با چنين فرضي، به راحتي مي‌توان توجيه كرد كه چرا زنان راحت‌تر از مردان درباره‌ي احساسات و عواطف خود صحبت مي‌كنند و مردان ترجيح مي‌دهند كه احساساتشان را مخفي نگه دارند.
ريچارد هاير، استاد روان‌شناسي دانشگاه كاليفرنيا كه در مورد قدرت ذهن تحقيق كرده است مي‌گويد: «ساختمان مغز در زنان و مردان متفاوت است و ماعلت اين تفاوت‌ها و نتيجه‌ي آن را نمي‌دانيم.» هاير مغز گروهي از دانشجويان دختر و پسر دانشگاه كاليفرنيا را با كمك تكنيك‌هاي جديد تصويربرداري اسكن كرد. همچنين براي سنجش قابليت عملكرد مغز آنها آزمون‌هاي هوشي گرفت. در نهايت، مطالعات گروه هاير نشان داد بخش‌هايي از مغز كه جايگاه قدرت ذهني هستند، در زنان و مردان متفاوت‌اند. به گفته‌ي هاير، اين يافته‌ تحول عظيمي در علم روان‌شناي ايجاد مي‌كند. زيرا دانش روان‌شناسي بر اين پايه استوار است كه مغز همه‌ي انسان‌ها يكسان عمل مي‌كند. به علاوه، با قبول اين يافته مي‌توان توجيه كرد كه چرا مغز افراد مختلف در مواجهه با بيماري‌هايي نظير آلزايمر، مصر داروها و حتي شيوه‌هاي آموزشي متفاوت عمل مي‌كند.
2. روند رشد و تكامل مغز در زنان و مردان متفاوت است.
دكتر جي گيد، پس از سيزده سال مطالعه در مورد رشد و تكامل مغز، به اين نتيجه رسيد كه رشد مغز دختران و پسران به ترتيب در 5/11 سالگي و 5/14 سالگي به حداكثر مي‌رسد. بنابراين سرعت رشد مغزي در دختران بيشتر از پسران است. بررسي ديگري در اين زمينه نشان داد كه، با وجود اين تأخير رشد كلي مغز در پسران، رشد برخي نواحي خاص در آنان زودتر اتفاق مي‌افتد. به عبارتي دقيق‌تر، نواحي‌اي از مغز كه به استدلال و درك فضايي مربوط‌اند در پسران چهار تا هشت سال زودتر تكامل مي‌يابند. همچنين بخش‌هاي مرتبط با مهارت‌هاي زباني، نوشتاري و تشخيص اشكال مشابه در دختران چندين سال زودتر به تكامل مي‌رسند. تفاوت در روند رشد و تكامل مغز در زنان و مردان در مباحث آموزشي جايگاه ويژه‌اي دارد.
براساس مطالعات اخير، آموزش دختران و پسران در كلاس‌هاي درسي جدا از هم نتيجه‌ي بهتري براي هر دو گروه دارد، زيرا آنها در زمان‌هاي متفاوتي به رشد و تكامل مغزي مي‌رسند. اگر از دانش‌آموزي كاري خواسته شود كه هنوز براي آن تكامل پيدا نكرده، مسلماً از عهده‌ي آن برنخواهد آمد، به علاوه، از انجام دادن آن در آينده نيز سر باز خواهد زد. مثلاً، در دوازده سالگي، دختران درس علوم را دوست ندارند و پسران روانخواني را. حال آنكه هر دو در اين سنين ناچار به فراگيري يكسان اين دروس هستند. در حقيقت، علت آنكه زنان به علوم فني و مهندسي علاقه‌ي كمتري دارند ممكن است زمان نامناسب آموزش اين علوم در كودكي آنها باشد و نه ناتواني‌شان در درك مسائل پيچيده‌ي علمي و فني. بنابراين، درك تفاوت‌هاي جنسيتي در امر آموزش بسيار مهم است.
3. تفاوت در قابليت‌هاي مغز دو جنس عامل بقاي انسان بوده است.
اما چرا پسرها و مردان در تجسم سه‌بعدي موفق‌ترند و زنان و دختران مهارت‌هاي كلامي و ارتباطي بهتري دارند. اگر منظره‌ي واحدي به يك زن و مرد نشان داده شود، آنها شرح كاملاً متفاوتي از آنچه ديده‌اند ارائه خواهند داد. زنان رنگ‌ها و بافت‌هايي را مي‌بينند كه مردان نمي‌توانند ببينيد و صداهايي مي‌شنوند كه مردان نمي‌توانند بشنوند، حتي بوهايي را استشمام مي‌كنند كه مردان قادر به تشخيص آنها نيستند. همان طور كه گفته شد، پيام‌آوران مغز، يعني رابطان محيطي آن، چشم‌ها، گوش‌ها، بيني و گيرنده‌هاي حسي لامسه هستند. حواس پنجگانه از هنگام تولد و حتي پيش از آن بر عملكرد مغز تأثير گذارند. تحقيقات نشان داده كه در موش‌هاي مذكر شبكيه‌ي چشم داراي سلول‌هاي بيشتري با قدرت درك حركت اجسام در اطراف هستند. در مقابل، در موش‌هاي مؤنث شبكيه‌ي چشم سلول‌هاي تخصصي بيشتري براي درك رنگ‌ها و بافت اجسام محيطي دارد. اگر اين موضوع در مورد انسان‌ها هم صادق باشد مي‌توان متوجه شد كه چرا نوزادان پسر بيشتر از نوزادان دختر به اجسام متحرك آويزان در بالاي گهواره‌ي خود خيره مي‌شوند. همچنين اينكه چرا پسرها به ماشين‌هایي با قدرت حركت علاقه‌مندند و دخترها به عروسك‌هاي با لباس‌هاي رنگين.
تحقيق ديگري نيز مؤيد اين يافته است كه زنان طيف وسيع‌تري از صداها را مي‌شنوند و حس بويايي آنان به مراتب قوي‌تر از مردان است. شايد يافته‌ي اخير دليل خوبي براي قبول اين گفته‌ي عوامانه باشد كه «زنان حس ششم قوي‌تري دارند».
البته طرح اين يافته‌ها به اين معنا نيست كه زنان بهتر از مردان درك مي‌كنند. تفاوت‌ها ميان دو جنس به هر دو شكل وجود دارد و همين عامل بقاي انسان است. زنان نخستين رنگ و بافت گياهي را كه خوردن آن به مرگ يكي از اعضاي خانواده منجر شده بود، تشخيص مي‌دادند و مردان را از خاصيت‌ سمي آن آگاه مي‌كردند. در حالي كه مردان به حركات سريع در محيط اطراف آگاه‌تر بودند و زنان را در صورت لزوم از خطر احتمالي مطلع مي‌كردند. البته نسل بشر براي بقا و پيشرفت به هر دو اين قابليت‌ها نيازمند است.
ترجمه و تلخيص: دكتر ليلا پرورش

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر